تاریخ : سه شنبه, ۲۸ فروردین , ۱۴۰۳ Tuesday, 16 April , 2024
0

حکایت جالب دو شاهزاده از گلستان سعدی

حکایت جالب دو شاهزاده از گلستان سعدی

حکایت جالبی که در ادامه این بخش میخوانید از دو شاهزاده ای است که هر دو به اندوخته ای رسیدند و خیلی متفاوت از هم می باشند.

حکایت جالب دو شاهزاده از گلستان سعدی

حکایت اندوخته های دو شاهزاده

گاهی کسب اندوخته ای می تواند چنان در وجود کسی نفوذ کند که در شخصیت و منش آن نیز تآثیرگذار باشد حکایت جالبی که در این بخش می خوانید مصداق بارزی از این گفته می باشد و از دو شاهزاده ای است که هر دو به اندوخته ای رسیدند اما خیلی متفاوت از هم می باشند.

دو شاهزاده

دو شاهزاده در مصر بودند ، یکی علم اندوخت و دیگری مال اندوخت . عاقبته الامر آن یکی علّامه عصر گشت و این یکی سلطان مصر شد . 

پس آن توانگر با چشم حقارت در فقیه نظر کرد و گفت :من به سلطنت رسیدم و تو همچنان در مسکِنت بماندی . گفت :ای برادر ، شکر نعمت حضرت باری تعالی بر من واجب است که میراث پیغمبران یافتم و تو میراث فرعون و هامون . که در حدیث نبوی (ص) آمده :العلماء ورثـة الانبیاء

من آن مورم که در پایَم بمالند***************نه زنبورم که از دستم بنالند

کجا خود شکر این نعمت گزارم**************که زور مردم آزاری ندارم ؟

منبع : namnak.com
لینک کوتاه : https://mag.tanposh-parsi.com/?p=84847

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0