جدال ۱۵ ساعته خلبان با کوسه های گرسنه!!
خلبانی که پس از سقوط هواپیما در دریا زنده ماند و ۱۵ ساعت با کوسه ها شنا کرد
ماجراهای هیجان انگیز و شنیدنی اغلب از اتفاقاتی ساخته می شوند که افراد در شرایط سخت و حتی مرگبار تجربه می کنند؛ یکی از این ماجراها را در بخش سرگرمی نمناک برایتان انتخاب کرده ایم تا شما را به لحظات حساس و نفس گیری که “وایت” ۳۷ ساله مهندس پرواز تجربه کرد ببریم.
سقوط هواپیما در دریا از بدترین اتفاقات
ماجرای جالب و هیجان انگیز نجات بعد از سقوط هواپیما در دریا
تنها سلاح او در برابر امواج طوفانی و شکارچیان خاکستری دریا، یک جلیقه نجات بود یک ساعت پس از پرواز ۶۵ دقیقه ای در ۵ دسامبر سال گذشته ، زمانی که برای مدت کوتاهی در ناسائو بود دزد ها تجهیزات هواپیما را غارت کردند .
پس از گذراندن جزیره آندرو ، آسمان سیاه شده بود و و وایت ۳۷ ساله مهندس پرواز ، با فقط یک قطب نما و یک رادیو دستی پرواز کرد. پس از رد کردن جزیره اندروس ، آسمان سیاه شد و سوزن قطب نما ایستاد ، “وایت” به جستجوی یک راهنما برای رسیدن به بیمینی بود. در ارتفاع ۳۵۰۰ پایی و پرواز زیر ابرهای سیاه او شمال را پیش گرفت، اما بیمینی در هیچ کجا نبود و او راه را گم کرد.
او پیام مخابره ای فرستاد و فریاد زد و درخواست کمک کرد؛ هواپیمای ایرباس جامائیکا میامی پاسخ داد و تماس را به گارد ساحلی ارسال کرد ، ناگهان موتور سمت راست هواپیمای “وایت” صدمه ی آخر را هم دید ؛ و بعد مخزن سوخت خالی شد و دریا را به سمت دریا هدایت میکرد. هواپیما از ردیاب ها ناپدید شد و احتمال مرگ وایت بالا میرفت.
خلبان گم شده در دریا
پنهان شده در امواج و شنا در میان کوسه ها
وایت احساس کرد که پیشانی اش با صفحه ای سفت اصابت کرد هواپیما بالا رفت و دوباره به دریا افتاد ، او احساس کرد که بال های هواپیما در دریا فرومیروند، در عرض چند ثانیه هواپیما به دریا فرورفت .
وایت میدانست که باید انرژی خود را حفظ کند اما پس از ۳۰ دقیقه درحال لرزیدن بود و پاهایش نیز منقبض شده بودند و در امواج پنهان ،میدانست که کسی نمیتواند او را در این دریا بزرگ و با امواج طوفانی پیدا کند بنابراین او در راهی که فکر میکرد Cay Sal بود شنا کرد.
خلبان گیر کرده در بین امواج و کوسه ها
طوفان های سهمگین دریا را شدیدا بهم میکوبید و بعد از یک ساعت او بهم خورد و امیدش را بسرعت از دست داد. بخش سمت چپ جلیقه اش خوابیده و درزش باز شده بود حباب ها از طریق آن بیرون میزدند و وایت درحال سقوط کردن بود ؛او دوباره سوراخ را فوت کرد و با انگشتش جلیقه را کاملا مهر و موم کرد تا آب نفوذ نکند.
او تا جایی که میتوانست شنا کرد درحالیکه خون از پیشانی اش جاری بود سپس متوجه دو کوسه در دریا شد. کوسه های کله چکشی خیلی سریع تر از او بودند اما او باله یکی از آن ها را خرد کرد و کوسه از بین رفت.
وایت در دریا دم کوسه آبی رنگ را در حالیکه در آب شنا میکرد دید، او در حال دیدن یکی از کوسه هایی بود که با سرعت ۹۰ مایل در یک ساعت قابلیت شنا داشت ؛ دید که کوسه سرش را بیرون از موج آورده است؛
چشم های مرده شکارچی به او نگاه میکرد همان مرد داشت توسط کوسه ها خورده میشد اما او همچنین میدانست که برای زنده ماندن باید مبارزه کند و تسلیم شدن به معنی خودکشی خواهد بود. با خودش میگفت :” اگر این روز آخر زندگی من باشد… خدایا خواهش میکنم گناهانم را ببخش، دوستت دارم”
حمله کوسه ها به خلبان
در یک آن او حس کرد زیر پاییش در دریا بدنی سخت و متحرک را احساس میکند، یک کوسه او را به عنوان هدف جدید برای بقای خود قرار داده بود ، فورا به سمت پشت کوسه رفت و براساس آنچه قبلا خوانده بود کوسه را از مسیر خود منحرف کرد ، و اجازه داد تا آب باران زبان متورم و چشم های سوزانده شده اش را شستشو دهد. ابرها کنار رفته بودند و امیدش را ازدست داده بود.
خسته و نا امید در دریا ، ولی بازهم او فکر میکرد که آسمان سپیده دم از هواپیماهای نجات برای او پر است که ناگهان ضربه ای به پایش او را به وحشت انداخت. یک کوسه دیگر، دستانش را به آرامی از جلیقه بیرون آورد و تا ۵ مایلی زیر آب رفت تا از کوسه خلاص شد ؛ سپس با سختی تمام دوباره به وسط آب رسید و هوا گرفت.
او یک جت ساحلی را دید برای چهارمین برای جهت جستجو آمده بودند. او داد میزد” من زنده ام”
وقتی هواپیما نزدیک نیم مایل او شد او جلیقه نارنجی رنگ خود را تکان داد. هواپیما نزدیک تر شد و در بالای سرش او میگفت:” چرا مرا نمیبیند؟”
در هواپیما، آن ها پایین را میگشتند در یک لحظه متوجه شدند که کسی را دیدند که درحال تکان دادن جلیقه نجاتش بود. او گفت” اینجا کسی توی آبه” و سپس به نگهبان ساحلی برای نجات او اطلاع داده شد. آن ها قوطی سیگار را برای اینکه ببیند کسی در آب هست یا خیر انداختند و سپس وایت به سمت آن شنا کرد و سپس یک کشتی سفید رنگ برای نجات او به سمتش آمد.
نجات معجزه آسای خلبان از کوسه های گرسنه دریا
چشم هایش متورم بود، بدنش میلرزید و زانو زد تا قایق را ببوسد؛ ۹ صبح بود و آن زمان او ۱۵ ساعت شنا کرده بود. او تحت مداوا قرار گرفت، بعد از مدت ها او هنوز هم جلیقه را با خود نگه می دارد درحالیکه میگوید من چطور زنده ماندم؟