اشعار عرفانی و زیبای روز عرفه
مجموعه اشعار زیبای مناسب شب و روز عرفه
نهم ذیحجّه، روز عرفه، روز دعا و نیایش است. روزی است که حق تعالی بندگانش را به عبادت و طاعت فراخوانده و سفره های جود و احسان خود را برای آنها گسترده است. روز عرفه فرصت ویژه ای برای ارتباط با خداوند از طریق دعا و راز و نیاز است پس قدر این روز را بدانید و تلاش کنید خود را در معرض دریافت عنایات و رحمت های ویژه الهی قرار دهید. به مناسبت فرا رسیدن روز عرفه، در این بخش از نمناک اشعار روز عرفه را آماده کرده ایم.
گلچین شعرهای زیبای روز عرفه
امروز به کوی تو گرفتار زیاد است
مثل من شرمنده گنهکار زیاد است
اما کرم توست که بسیار زیاد است
بخشندگی ات حضرت ستار زیاد است
در کوی وفا شاه و گدا فرق ندارند
وقت کرم تو فقرا فرق ندارند
خواندی تو دگر بار به کویت همگان را
هرکس که به سرمایه ی خود دیده زیان را
یا داده ز کف فرصت ماه رمضان را
با خویش بیارد دل و جان نگران را
گفتی که گناه دل پر آه ببخشی
امروز به اندازه ی یک ماه ببخشی
بعد از رمضان رشته ی خود با تو بریدم
من هرچه کشیدم فقط از خویش کشیدم
روز عرفه آمد و شد تازه امیدم
آغوش گشودی که به سوی تو دویدم
من آمده ام باز توانم بده امروز
اصلا تو بیا راه نشانم بده امروز
آفت زده بر حاصل من بار ندارد
این بار به غیر از تو خریدار ندارد
این بنده خودش آمده پس جار ندارد
اصلا زمین خورده که آزار ندارد
بر آنکه زمین خورده جفا را نپسندند
رفتم همه جا جز تو گدا را نپسندند
حالا که من افتاده ام از نام و نشان ها
حالا که نشستم ز فراغت به فغان ها
مگذار بیفتد سخنم روی زبان ها
مگذار شود فاش ز من راز نهان ها
من آبرویم در خطر افتاده نظر کن
حالا که گدا پشت در افتاده نظر کن
هر چند ندیدم ز دعایم اثراتی
نه حال بکا دارم و نه حال صلاتی
من را برسانید به یار عرفاتی
جز عشق حسین نیست مرا راه نجاتی
شرمنده کند باز مرا از کرم خود
ما را به سلامی ببرد در حرم خود
این قدر مگو از لب و دندان دُر افشان
این قدر مده شرح ز گیسوی پریشان
خواهر شده از لحن دعای تو هراسان
برگرد مدینه مرو کوفه حسین جان
ترسم که کسی بشکند آئینه ات آقا
یا آنکه نشیند به روی سینه ات آقا
گفتم عرفه فرصت دیدار مهیاست
هر ساعت این روز خبر دار ز آقاست
خوش آنکه دلش هم نفس یوسف زهراست
اما همه ی عشق فقط روضه ی سقاست
در روضه ی او عطر گل یاس بیاید
خود گفته که در روضه ی عباس بیاید
_-_-_—♥️ ♥️ ♥️—_-_-_
عرفه وقتی میادبوی محرم میرسه
بوی آه وناله وگریه وماتم میرسه
ذکرهرعاشق دیونه میشه به شوروشین
السلام وعلی الحسین
وعلی علی ابن الحسین
وعلی اولادالحسین
وعلی اصحاب الحسین
عرفه وقتی میاد دلا رو ماتم میگیره
دیگه ازفردادل فاطمه روغم میگیره
دیگه پرمیزنه دلهاسوی بین الحرمین
السلام علی الحسین
وعلی علی ابن الحسین
وعلی اولادالحسین
وعلی اصحاب الحسین
عرفه وقتی میاد دلامیشه عزاخونه
دیگه ازفردادل دیونه هاروضه خونه
داره کم کم میرسه عزای شاه عالمین
السلام علی الحسین
وعلی علی ابن لحسین
وعلی اولادالحسین
وعلی اصحاب الحسین
_-_-_—♥️ ♥️ ♥️—_-_-_
عـرفـه آمــده و بـاز صـدایم کردی
میهمـان حـرمِ جود و سخـایم کردی
فرصت دیگری آمـد که مـرا عفو کنی
تا ببخشی گنهـم را تو صدایم کردی
دل ما را بسوی خویش کشیدی یا رب
بـاز از پنجـۀ این نفس رهایم کردی
تا نیارم به سوی هیچ کسی روی نیـاز
بـر در رحمت و امیـد گــدایم کردی
کرمت هیچ مرا فـرصت گفتـار نـداد
هرچه می خواستم ای دوست عطایم کردی
حـالم ازحال دعـای عـرفه بخشیدی
بـا چنین حـال تو راهی منـایم کردی
گفتی اوّل نظرت هست به زوار حسین
عـاشق و شیفتــۀ کـرببـلایم کردی
چـون سبکبـال شـدم تا حرم کرببلا
همـره و همسفـر پیک صبایم کردی
کـربـلا گفتم و فریاد ز جانم برخاست
شکـرلله کـه چنین غرق نوایم کردی
همره زمـزم اشکی که مرا بخشیـدی
حاجی کعبــه ایمــان و وفایم کردی
چون «وفائی» تو مرا عشق و سعادت دادی
تا که مشغـول مناجات و دعایم کردی
_-_-_—♥️ ♥️ ♥️—_-_-_
کیست تا کشتی جان را ببرد سوی نجات
دست ما را برساند به دعای عرفات
موسی من تو به دنبال کدامین خضری؟
گوشه ی چشم تو ابری ست پر از آب حیات
خوش به حال شهدایی که نمردند هنوز
که دلی دارند بشکسته تر از پیرهرات
دردشان دردی ست از درد ابوالفضل علی
تشنه لب با تن پر زخم لب شط فرات
نیست جز از جگر خونی شان این همه گل
نیست جز از نفس زخمی شان این برکات
یا حسین ابن علی عشق، دعای عرفه ست
عشق آن عشق که بیرون بردم ازظلمات
پشت بر کعبه نکردی که چنان ابراهیم
به منا با سر رفتی پی رمی جمرات
به منا رفتی و قنداقه ی توحید به دست
تا بری باشی از ملعبه ی لات و منات
تو همه اصل و اصولی تو همه فرع و فروع
تو همه حج و جهادی تو همه صوم وصلات
ظاهر و باطن تو نیست بجز جلوه حق
که هم آیین صفاتی و هم آیینه ی ذات
مرحبا آجرک الله بزرگا مردا
نیست در دست تو جز نسخه ی حاجات و برات
شعر ناقابل من چیست که نذر تو شود
جان ناقابل من چیست که گویم به فدات
تو کدامین غزلی عطر کدامین ازلی؟
از تو گفتن نتوانند چرا این کلمات؟
جبل الرحمه همین جاست همین جا که تویی
پای این سفره که نور است و سلام و صلوات
شاعر:علیرضا قزوه
_-_-_—♥️ ♥️ ♥️—_-_-_
ظهر زیبای وقوفه یه وقوف آفتابی
یه وقوف عاشقونه زیر آسمون آبی
عرفات چشش به راهه تا وقوفتو ببینه
تا که یک لحظه کنار صاحب خودش بشینه
ظهر زیبای وقوفه کاش منم وقف شما شم
تا یه صبح عید قربون نذر آقای منا شم
من نشستم اینجا مثل یه گدای سرراهی
بین این همه سفید پوش با لباس روسیاهی
میگن امروز عرفاته گدایی فعل حرومه
آخه بخشیدن تو این روز از قدیم رسم و رسومه
بزار یک کم خودمونی درد دل کنم دوباره
بزار تو شبای تارم بریزم یه کم ستاره
گناهام بسکه زیاده کی میتونه بشماره؟
چاره ای برام بساز تا هی بهم نگن بیچاره!
خاک عالم تو سر من که بیچاره ی گناهم
جوونیم هزینه شد، رفت، تو اجاره ی گناهم
کمک کن که دوباره سر سجاده بشینم
تا زیر این آسمونا یک کم افتاده بشینم
دست بکش به روی چشمام هوس نگاتو کردم
یه پر و بالی بده که دوباره هواتو کردم
دستمو بگیر بلند شم قصد کربلاتو کردم
هوس بارون گریه توی روضه هاتو کردم
اجازه می دید که قبل از اینکه ما دعا بخونیم
یک کمی از عرفات کربلایی ها بخونیم
شاعر:رحمان نوازنی
_-_-_—♥️ ♥️ ♥️—_-_-_
لبیک که در دل عرفات است و منایم
لبیک که از خویش نمودند جدایم
لبیک که سر تا به قدم محو خدایم
لبیک که امروز ندانم به کجایم
پرواز کنان زین قفس جسم ضعیفم
گه در جبل الرحمه و گه مسجد خیفم
آن وادی سوزنده که دل راهسپارش
پیداست دو صد باغ گل از هر سرخارش
دارند همه رنگ خدائی زعبارش
هر کس به زبانی شده همصحبت یارش
قومی به مناجات و گروهی به دعایند
از خویش سفر کرده در آغوش خدایند
این جا عرفات است و یا روح من آن جاست
هم شده آتشکده هم دیده دو دریاست
پای جبل الرّحمه یکی زمزمه بر پاست
این زمزمه فریاد دل یوسف زهراست
این سوز حسین است که خود بحر نجات است
می سوزد و مشغول دعای عرفات است
دیشب چه شبی و چه مبارک سحری بود
ما غافل و در وادی مشعر خبری بود
در محفل حجاج صفای دگری بود
اشک شب و حال خوش و سوز جگری بود
هر سوخته دل تا به سحر تاب و تبی داشت
اما نتوان گفت که مهدی چه شبی داشت
ای مشعریان دوش به مشعر که رسیدید
آیا اثر از گمشدهۀ شیعه ندیدید؟
آیاد دل شب نالۀ مهدی نشنیدید
آیا زگلستان رخش لاله نچیدید؟
آن گمشده مه تا به سحر شمع شما بود
دیشب پسر فاطمه در جمع شما بود
امروز به هر خیمه بگردید و بجوئید
گرد گنه از آینۀ دیده بشوئید
در داخل هر خیمه بگردید و بجوئید
یابن الحسن از سوز دل خسته بگوئید
شاید به منی چهرۀ دلدار ببینید
از یار بخواهید رخ یار ببینید
امروز که حجاج به صحرای منایند
از خویش جدایند و در آغوش خدایند
لب بسته سراپا همه سرگرم دعایند
در ذکر خدا با نفس روح فزایند
کردند پر از زمزمه و ناله منی را
یک قافله بگرفته ره کرب و بلا را
شاعر :غلامرضا سازگار
_-_-_—♥️ ♥️ ♥️—_-_-_
کیست از این بی نوا بیچاره تر
کیست در کویت ز من آواره تر
کیست در آوارگی صاحب مکان
هر کجا باشم کنار لا مکان
کیست این درمانده را گردد مجیب
غیر تو ای بهترین یار و حبیب
من بذکر نامت عادت کرده ام
مستی از جام سعادت کرده ام
وای اگر رویت بگردانی ز من
مستیِ کویت بگردانی ز من
من بدرگاه تو رو آورده ام
دیده ای در جستجو آورده ام
هرکه از درگاه خود می رانَدَم
نازنین ارباب من می خوانَدَم
من غبار کاروان را دیده ام
سوز زنگ قافله بشنیده ام
من هم آخر کربلایی می شوم
با دعایی نینوایی می شوم
با حسین و زینب و عباس او
می شوم همراه باغ یاس او
بر دعای اصغرش دل بسته ام
بر سه ساله دخترش دل بسته ام
با علی اکبر من و هم عهدی ام
تا ابد پای رکاب مهدی ام
خرّم آنروزی که عبدت می شوم
با سر و جان خرج عهدت می شوم
شاعر:محمود ژولیده
_-_-_—♥️ ♥️ ♥️—_-_-_
ای امیر عرفه بی تو صفا نیست که نیست
بی تو در آن عرفه عشق و وفا نیست که نیست
ای امیر عرفه یوسف زهرا مهدی
حاجتی غیر ظهورت به خدا نیست که نیست
_-_-_—♥️ ♥️ ♥️—_-_-_
یک نخ از جامه احرام تو ما را کافیست
نه که ما را همه خلق جهان را کافیست
پسر حضرت نرگس به جمالت نازم
گوهر مهر تو ما را ،به دو دنیا کافیست
در منی یا به حرم یا عرفات یا مشعر
لحظه ای یاد کنی از من شیدا کافیست
گر تو راضی شوی از من،همه روزم عرفه است
نامه ای گر شود از سوی تو امضا کافیست
_-_-_—♥️ ♥️ ♥️—_-_-_
کعبه زیباست بشرطی که تو در کعبه درآیی
به حرم تکیه نهی رو به عالم بنمایی
خواستم تا که دعایی بکنم بهر ظهورت
چه دعایی بکنم یوسف زهرا تو دعایی
_-_-_—♥️ ♥️ ♥️—_-_-_
عرفه جوشش عشق است و نوای ازلیست
عرفه سوز تمنای حسین بن علیست
عرفه رابطه عشق حسین است و خدا
پیشگفتار مناجاتگه کرب و بلا
_-_-_—♥️ ♥️ ♥️—_-_-_
حاجیان جمعند دور هم همه
پس کجا رفته حسین فاطمه
حاجیان رفتند یکسر در منی
پس چرا او رفته سوی کربلا
او به جای موی سر،سر می دهد
قاسم و عباس و اکبر می دهد
سعی حج او صفا با خنجر است
مروه اش قبر علی اصغر است
_-_-_—♥️ ♥️ ♥️—_-_-_
عرفه آمد و من باز مصفا نشدم
حاجی معتکف یوسف زهرا نشدم
همه گشتند سفید و دل من هست سیاه
باز هم شکر خدارا که پیش خلق رسوا نشدم
_-_-_—♥️ ♥️ ♥️—_-_-_
یا حسین اِبن علی اُخرُج اِلی ارضِ البَلا
قَد یَراکَ اللٌهُ مَقتولاً بِاَّرضِ الکربلا
مِن سُیوفِ الخَصمِ مَطروحاً و مُلقاً فِی الثٌرا
جسمِ تو صد چاک چاک و رأسِ تو گردد جدا
اشکِ خون بارد امروز در فرازِ هر دعا
شد توسل با دل و جانش به درگاهِ خدا
بار اِلها! این حسین و این تو و اَمرِ قضا
هر چه باشد با دل و جانم رضایم بر رضا
ناگه از جانِ رسالت بر وی آمد این ندا
میوه ی جانِ پیمبر حجِ خودرا کن رها
قُرهًُ العَینِ من ای فرزندِ زهرایِ بتول
باید این حجِ تو در کرببلا گردد قبول
باید از داغِ تو گردد سینه ی زینب ملول
تاراجِ بیگانه گردد خیمه ی آلِ رسول
یا حسین اِبن علی اُخرُج اِلی ارضِ البَلا
قَد یَراکَ اللٌهُ مَقتولاً بِاَّرضِ الکربلا
مِن سُیوفِ الخَصمِ مَطروحاً و مُلقاً فِی الثٌرا
جسمِ تو صد چاک چاک و رأسِ تو گردد جدا
چون خدا خواهد ببیند تا تو را صد پاره تن
ظالمان تاراج کنند از پیکرِ تو پیرَهن
در دلِ دشت و بیابان بی حنوط و بی کفن
تا بتازند نعلِ سُمِ اسبها را بر بدن
تا حسین عزمِ سفر کرده به سویِ کربلا
تا ز لب جاری نموده ذکر تسبیح و ثنا
بانگِ حُزّآنِ ملائک از منا تا کربلا
تا به گوشِ کعبه و تا زمزم و سعی و صفا
زین مصیبت ناگهان عرشِ خدا لرزان شده
سوزِ این هجرت وجودِ جبرئیل نالان شده
فاطمه در اشک و آه و مرتضی گریان شده
بر حسینش نوحه گر پیغمبرِ سبحان شده
آن امامِ عشق گوید زینب و عباس من
جمله هم پیمان شویم ای لاله های یاسِ من
کن علُم بر پا برادر ماهِ نیک اَنفاسِ من
زینبِ محمل سوارم ای گُلِ احساسِ من
یا حسین اِبن عَلی اُخرُج اِلی ارضِ البَلا
قَد یَراکَ اللٌهُ مَقتولاً بِاَرضِ الکربلا
مِن سُیوفِ الخَصمِ مَطروحاً و مُلقاً فِی الثٌرا
جسمِ تو صد چاک چاک و رأسِ تو گردد جدا!
شاعر:هستی محرابی
_-_-_—♥️ ♥️ ♥️—_-_-_
هر سال عرفه دلم می گیره
از هجر تو دم به دم می گیره
آشفته و بی قرار و خسته
بازم دلامونو غم می گیره
توی شب غم سحر نیومد
امید چشای تر نیومد
بازم منم و چشم انتظاری
خورشید من از سفر نیومد
دلتنگی مو جمعه ها میارم
تو محراب جمکران می بارم
اما همه ی آرزومه آقا
آخر رو پای تو سر بذارم
لب تشنه ولی تشنه ی نورم
احساس می کنم که از تو دورم
باشه دل من شبیه سنگه
اما برا تو سنگ صبورم
دلخسته ام از فراق و غربت
کاشکی دعاهام بشه اجابت
کاشکی یه شب جمعه بیائی
در سایه ی تو بریم زیارت
وقتی تو حرم قیامتیه
وقتی که شب زیارتیه
آتیش می گیره دل از فراقش
سهم دل من بی طاقتیه
بی تاب بهشت عالمینم
در حسرت بین الحرمینم
دلتنگ طواف کربلا و
دلتنگ زیارت حسینم
روضه می گیره بوی گل یاس
قلبم می شه غرق شور و احساس
وقتی می شه حرف لب تشنه
دل پر می زنه تا کف العباس
_-_-_—♥️ ♥️ ♥️—_-_-_
تا که از سوی حق آوای بیا می آید
وسط روز گدا پشت گدا می آید
هاتفی زد به روی شانه ام و گفت بیا
از شفاخانه حق بوی دوا می آید
وقتی یک کوه گنه با پر کاهی پاک است
از گنه کار نپرسید چرا می آید
ناله ها از سر این است که بی چیز شدم
کیسه زر که فرو ریخت صدا می آید
حج نرفتم ولی یک لک لبیک حسین
از همین جا که بگویم خدا می آید
رخت احرام نبسته همه ی محرم شده ایم
خودمانیم سپیدی چه به ما می آید
آن قدر جرم و خطا سرزده از ما که فقط
به تو بخشیدن این جرم و خطا می آید
عرفات است ولی هرکه بگوید یا رب
پاسخش از طرف کرب و بلا می آید
وقت قربانی زهرا شده در کرب و بلا
خواهرش دید که خنجر زقفا می آید
_-_-_—♥️ ♥️ ♥️—_-_-_
ما آیه های عصر خسرانیم
معجونی از تردید و ایمانیم
عهد الست از یادمان رفته ست
ما اهل نسیانیم، انسانیم
تبعیدمان کرده ست اقیانوس
امواج سرگردان طغیانیم
عالم همه آیات توحید است
با این همه، ما بندۀ نانیم
هم هم چنان دلتنگ فردوسیم
هم در صف گندم، فراوانیم
ما آتشیم و عمر ما هیزم
از خاطرات خود گریزانیم
ای آه! اگر سوی خدا رفتی
با او بگو که ما پشیمانیم
شاعر:میلاد عرفان پور
_-_-_—♥️ ♥️ ♥️—_-_-_
کس به غیر از تو نخواهم چه بخواهی چه نخواهی
باز کن در که جز این خانه مرا نیست پناهی
نه من آنم که زلطف و کرمت چشم بپوشم
نه تو آنی که کنی منع گدا را زنگاهی
در اگر باز نگردد نروم باز بجائی
پشت دیوار نشینم چو گدا بر سر راهی
تو کریمی و دو صد کوه به یک کاه ببخشی
من بیچاره چه سازم که ندارم پر کاهی
سوز دوزخ به از این کز شرر عشق نسوزم
به بهشتم ندهم گر بدهی شعلۀ آهی
سوز ده تا که بسوزد زغمت سخت درونی
اشک ده تا که بگرید زغمت نامه سیاهی
چو بدوزخ زدهان شعله صفت سر بدر آرد
این زبانی که دل شب به تو گفته است الهی
چون پسندی که فرود آوری اش در دل آتش
این جبینی که به خاک تو فرود آمده گاهی
سخن از وسعت عفوت نتوان گفت که فردا
جرم کونین به پیش کرمت نیست گناهی
دست «میثم» تو بگیر از کرم خویش که باشد
همچو کوری که نشسته است به غفلت سرچاهی
شاعر:غلامرضا سازگار
_-_-_—♥️ ♥️ ♥️—_-_-_
اگر بناست رحمت کسی به ما کمک کند
خدا کند که زودتر خود خدا کمک کند
ضیافت کریم ها که بی گدا نمی شود
کرم کن و بگو کسی به این گدا کمک کند
من اشتباه کرده ام ولی مرا رها نکن
بجز تو کیست که به این، بی سر و پا کمک کند
گناه کردنم به آبروی من لگد زده
به این بدون آبرو کسی چرا کمک کند ؟
اگر هوار میزنم ،اگر که جار میزنم
میان راه مانده ام یکی مرا کمک کند
نگو که تحبس الدعا شدم نگو رها شدم
بگو چه حربه ای به من بجز دعا کمک کند
برای من که قبح غفلت و گناه ریخته
حیاست بهترین دوا ، به من حیا کمک کند
بیا مرا درست کن بیا ضرر نمیکنی
نمیشود خدا همش به خوبها کمک کند
به هر کجا که میروم ضمانتم نمی کنند
به طوس میروم مگر امام رضا کمک کند
اگر که خورده کار من گره ؛گره گشا که هست
به عاشقان ، رقیه ی گره گشا کمک کند
چقدر تا دم سحر سر بریده ی پدر
به دخترسه ساله روی نیزه ها کمک کند
ز ناقه زجر لعنتی مرا ز مو بلند کرد
به دختر تو عمه زیر چکمه ها کمک کند
شاعر:محمد جواد پرچمی
_-_-_—♥️ ♥️ ♥️—_-_-_
چه خوب شد عرفه دلبرم صدایم کرد
خدا به خاطر ارباب این عطایـــم کرد
به دامن جبل الرحمه پا به پای حبیـب
به آستان رفیع دعا رهایـــــــم کرد
چه فرصتی که به همراه کاروان حسین
مسافر سفر دشت نینوایــــــــم کرد
زسعی مروه و سعی صفا عــــبورم داد
به طواف حج حقیقی دل آشنایـم کرد
چه منتی که در این روز معرفت،اربـاب
به خوان نعمت العفو خود گدایــم کرد
منی که هیچ نبودم به شی مذکــوری
به حب فاطمه شایسته ثنایم کـــــرد
به افتخار علی ره به بام هــــــم داد
که هم نشین تمام فرشته هایــم کرد
ز گریه حوله احرام دلبرم خیس اسـت
صدای ناله ارباب مبتلایم کـــــــرد
همه به حال دعای حسین می گـریند
نوای یارب زینب پر از نوایــــم کرد
به دیده اشک مناجات کئکان زیباست
زگاهواره خود کودکی ندایم کــــــرد
علی اکبر و طعم فراز های دعـــــــا
به شیوه های دعا خواندن آشنایم کرد
به اشک چشم علمدار کاروان سوگــند
حسین بود که دلداده خدایم کـــــرد
همان حسین که با جلوه کرامت خــود
کرم نمود و صدا سوی خیمه هایم کرد
بدون اذن خودش کربلا نمی آیـــــم
ز درد با که بگویم که کربلایم کـــرد
خوشم از آنکه بگویم به دوستان شهید
حسین عاقبت از عشق خود فنایم کرد