استراتژیک سریال ۲۴ با استفاده از شکنجه در عصر ترامپی
حمایت دونالد ترامپ ازاستراتژیک سریال ۲۴
سریال ۲۴ با تصویر کشیدن تهدید ها و آسیب ها و به هم ریختگی توازن بین دو مقوله تهدید و فرصت و ایجاد نا امنی، بقای به خطر افتاده یک تمدن را نشان می دهد، از این حیث سریال ۲۴ به عنوان بخشی از سینمای استراتژیک می کوشد با نشان دادن تهدید های خارجی و آسیب های داخلی و پوشش آن توسط سرویس های امنیتی بقای یک جامعه را حفظ کند
فصل جدید سریال ۲۴ که در گذشته با هدایت جک باوئر پیش می رفت، باز هم از شکنجه استفاده می کند و به این ترتیب یک قدم به عقب برداشته، اما حداقل با دوران فعلی که در آن رییس جمهور آمریکا هم هوادار شکنجه است، همخوانی دارد.
اگر هوادار سریال «۲۴» باشید، احتمالا بعد از اینکه شنیدید دونالد ترامپ هفته گذشته در حمایت از شکنجه صحبت کرد، با خود می گویید «واو، شرط می بندم دونالد ترامپ کلی سریال ۲۴ نگاه می کند.»
جور هم در می آید. بالاخره، ترامپ مردی است که تا حدی عاشق تلویزیون است که مشاورانش می گویند باید او را به زور از پشت تلویزیون بلند کنند و ظاهرا روش مورد علاقه فیلم دیدنش هم این است که تمام سکانس ها را جلو می زند تا وقتی که به قسمت های اکشن فیلم برسد. البته که او هوادار «۲۴» است. «۲۴» چیزی جز اکشن نیست و در «۲۴»، شکنجه همیشه کار می کند.
همیشه. اگر به اندازه کافی این سریال را تماشا کنید متوجه خواهید شد که کی شکنجه در راه است. جک باوئر سرش را به نشانه مخلوطی از لذت و خشم تکان می داد و بعد تهدید می کرد که به زور یک حوله را به خورد او می دهد. یا خانواده اش را می کشد. یا تهدید می کرد که چشمش را با چاقو از حدقه در می آورد. یا کاری می کند او را برق بگیرد. یا مثل فصل ششم و با برادرش، یک کیسه پلاستیکی روی سرش می کشد. البته جک تنها شکنجه گر «۲۴» نیست؛ عملا همه در وهله ای از این سریال کسی را شکنجه کردند، شکنجه شدند یا هر دو. اما در هر حال کاربردی است.
دلیل این امر هم این است که «۲۴» یک سریال داستانی خیالی است. یک کوسه است. باید به سمت جلو حرکت کند وگرنه می میرد و صحنه های شکنجه اش هم محصولی مستقیم از همین هستند. مثلا در نظر بگیرید که بمبی هست که جک باوئر باید موقعیتش را پیدا کند. سریال تا حدی بی قرار و دافع است که یک روش واقع گرایانه (و موفق تر) از استخراج اطلاعات مثل برقراری ارتباط با مظنون و به دست آوردن تدریجی احترام او، آن را خواهد کشت. از نظر روایتی، بسیار راحت تر است که طرف را به صندلی ببندید، روی سر زنش اسلحه نگه دارید و قبل از آگهی بازرگانی بعدی جواب را از او بیرون بکشید.
این مسئله مورد توجه قرار گرفت. در سال ۲۰۰۷، یعنی همان سالی که جک سعی کرد برادرش را خفه کند، اعضای درجه بالای ارتش به تهیه کنندگان «۲۴» سر زدند و از آن ها به خاطر تکیه کردن به شکنجه به عنوان یک وسیله داستان سرایی انتقاد کردند. ژنرال پاتریک فینگان که هنوز انتقاد عمومی از برخورد با زندانیان گوانتانامو در گوش هایش طنین انداز بودند، ادعا کرد که سربازهای واقعی به «۲۴» به عنوان توجیهی برای شکنجه نگاه می کنند. او به نیویورکر گفت:«بچه ها آن را می بینند و می گویند اگر شکنجه اشتباه است، پس ۲۴ چی؟ مسئله ناراحت کننده این است که با وجود اینکه ممکن است شکنجه برای جک باوئر ناراحت کننده باشد، همیشه کار درست و میهن پرستانه است.»
سریال ۲۴
فصل بعدی این سریال پاسخی مستقیم و به هم پیچیده به این مسئله بود. مسئله را ملی کرد و آن را از لس آنجلس تا واشنگتن پخش کرد تا جک باوئر بتواند به خاطر تکنیک های غیرقانونی بازجویی اش دادگاهی شود. با این حال، وقتی که در اپیزودهای بعدی جک نتوانست یک مظنون را شکنجه کند و در نتیجه تروریست ها به کاخ سفید حمله کردند، این مسئله کمی زیر سوال رفت.
از آن موقع به بعد، «۲۴» در فصل هشتم و در مینی سریال بعد آن یعنی «یک روز دیگر زندگی کن» سعی کرد کمی با حس مسئولیت پذیری بیشتر به رفتارهایش نسبت به شکنجه نگاه کند. به زبان ساده «۲۴»، این به این معنی بود که هنوز هم کلی شکنجه انجام می شد، اما فقط آدم بدهایی واقعی که گناهکار بودند شکنجه می شدند. علاوه بر این، بدون اینکه بخواهیم چیز زیادی از سریال بدون جک «۲۴:میراث» لو دهیم می توانیم به آن نگاهی بیندازیم و می بینیم که این روند در این سریال هم ادامه دارد. شکنجه هنوز هم بخش قابل توجهی از این سریال است، اما قهرمان داستان حالا دست خودش را از این مسئله پاک نگه داشته، البته فعلا.
چون چه کسی می داند تا انتهای این فصل از این سریال چه اتفاق هایی خواهد افتاد؟ حالا که رییس جمهور ایالات متحده رسما استفاده از شکنجه را تایید کرده، «۲۴» عملا اجازه دارد دوباره راه های بد گذشته اش را تکرار کند. شاید یک بار دیگر یک شکنجه مهین پرستانه بتواند کشور را نجات بدهد. به این می گویند یک قدم به سمت عقب، اما حداقل از نظر ارتباط داشتن، کاملا با دنیای امروز همخوانی دارد.
شاید پرزیدنت ترامپ باید نگاهی به داستانی بیندازد که یکی از بازجویان سابق ارتش آمریکا در سال ۲۰۱۴ تعریف کرده بود. این بازجو که داشت از یک زندانی عراقی سوال می کرد، متوجه شد که روش های معمولی از جمله جیغ زدن، صندلی پرت کردن و میز پرت کردن، به اندازه کافی تاثیرگذار نیستند. در پایان ماجرا مظنون اطلاعات مورد نظر را لو داد، اما فقط به خاطر اینکه توانست سر یک نقطه مشترک با بازجو ارتباط برقرار کند:عشق مشترک آن ها نسبت به «۲۴».