قصه جالب و تامل برانگیز کرم شب تاب
قصه زیبا و کوتاه کرم شب تاب
داستان جالب و کوتاهی که در ادامه این مطلب می خوانید پیامی تامل برانگیز و جالبی در پی دارد که با خواندن آن در می یابید گاهی باید تا یک حد برای قانع کردن برخی ها پیش رفت نه بیشتر .چراکه که شاید عواقب آن اول از همه خود شما را درگیر کند مثل مرغی که …
قصه کرم شب تاب از حکایت های کلیله و دمنه در این کتاب مصور و رنگی برای کودکان بازآفرینی شده است .در این حکایت، گروهی میمون با این تصور که کرم شب تاب، آتش است سعی می کنند با گذاشتن هیزم بر روی او آتش درست کنند . پرنده ای از روی درخت به آنها توضیح می دهد که آن شی نورانی کرم شب تاب است نه آتش .پافشاری پرنده در فهماندن این مطلب به میمون های احمق نه تنها اثری نمی کند بلکه میمون ها پرهای او را هم می کنند تا زیاد صحبت نکند .پرنده درمی یابد که فهماندن مطلب به میمون های نادان ثمری در پی ندارد .
قصه زیبای کرم شب تاب
گروهی میمون در کوهی زندگی می کردند. یک شب ، بادسردی شروع به وزیدن کرد. میمون های بیچاره ، به اطراف می دویدندوبه دنبال جایی گرم می گشتند.
دراین هنگام چشمشان به کرم شب تابی افتاد که درکنار درختی پناه گرفته بود . میمون ها خیال کردند که آن کرم آتش است. هیزم بر روی آن گذاشته بودند وفوت می کردند تا آتش درست کنند. مرغی بر روی یکی از شاخه های درخت نشسته بودوکار بیهوده ی میمون ها را تماشا می کرد. به آن ها گفت :این آتش نیست که هیزم روی آن گذاشته اید! ولی میمون ها اصلا توجهی به حرفهای اونمی کردند . دراین هنگام ، مرد مسافری از کنار آن درخت می گذشت .
به مرغ گفت :بیهوده خودت را خسته نکن . حرف های تو در گوش این گروه فرو نمی رود .
نصیحت کردن این میمون ها مثل پنهان کردن شکر درزیرآب و امتحان کردن شمشیر بر روی سنگ است .
مرغ به حرف های مرد مسافر توجهی نکرد. ازدرخت پایین آمد ونزد میمون هارفت وگفت :این ……. آتش ……. نیست !
میمون ها که ازدست مرغ کلافه شده بودند، اورا گرفتند وپرهایش راکندند.