دلخوری مهشید افشارزاده بازیگر سینما + تصاویر
مهشید افشارزاده حضوری پررنگ در دهه های ۶۰ و ۷۰ در سینما و تلویزیون داشت و به یکباره از دهه ۸۰ به بعد، فروغ سابق خود را از دست داد تا جایی که چند سال به طور مطلق دیگر شاهد حضور او در فیلم ها و سریالها نبودیم.
حضور چهره های جدید در سینما و تلویزیون و تغییر نگاه در ساخت فیلم ها، یقینا از علت های این اتفاق به شمار می روند اما اینکه چطور می شود یکی از ستاره های سینما، در مقطعی کاملا از کار کناره می گیرد، سوالی است که برای رسیدن به پاسخ آن، پای صحبت های خانم افشارزاده نشستیم؛ بازیگری که بدون شک همگی با چهره و کارهای گذشته اش آشنا هستیم.
وقتی شما در دهه ۶۰کارتان را شروع کردید، تعداد بازیگران ما در سینما و تلویزیون بسیار کم بود و شما جزو پرکارترین بازیگران آن دوره بودید، اما از دهه ۸۰ به بعد دیگر شاهد حضورتان در آثار هنری نبودیم. دلیل این اتفاق چیست؟
واقعیت این است که شرایط سینما و ژانر فیلم هایی که ساخته می شد، تغییر کرد و یکی از دلایل کم کاری ام به این موضوع بازمی گردد. در دوره ما بیشتر فیلم های خانوادگی تولید می شد اما از دهه ۷۰ به بعد فیلم ها به سمت و سویی رفت که بیشتر شخصیت هایش جوانان بودند. در کنار این موضوع، رقابت ناسالمی هم به وجود آمد که تابع شرایط بود. متاسفانه برخی از همکاران وقتی نمی توانند موفقیت تان را در زمینه های مختلف ببینند، مشکلاتی برایتان به وجود می آورند و آن مشکلات دامنگیر کارتان و عامل بازدارنده موفقیت شما می شود و متاسفانه من هم با این مساله دست به گریبان بودم.
مساله دیگری هم که از سوی برخی بازیگران مطرح می شود این است که نوع روابط کاری و ملاک ها تغییر کرد؛ شما هم با این موضوع موافق هستید؟
اتفاقی که افتاد این بود که ژانر فیلم ها جوانانه شد و عده ای معتقد بودند بازیگران فعلی کلیشه ای و خسته کننده شده اند و سینما نیاز به چهره های جدید دارد در حالی که به اعتقاد من پشت صحنه سینما نیاز به افراد جدید و افکار نو دارد.
در دنیا هم می بینیم سینما را با بازیگران شان می شناسند و بازیگران خوب و صاحبنام آنها از دوران جوانی تا کهنسالی همچنان پرکار هستند و این نگرش غلط که نیروهای جدید باید بازیگران باشند، در سینمای ما به اشتباه اعمال شد. از طرف دیگر هم بازیگران جوان را بر اساس ظاهر و مسائل فیزیکی انتخاب کردند و باعث شدند هنر ما سردستی شود و تخصص بازیگران زیر سوال برود.
به حضور چهره های جوان باتوجه به ساختار فیلمنامه ها اشاره کردید اما اتفاق تعجب آور دیگری هم در این سال ها افتاده. اینکه حتی برای ایفای نقش برخی از شخصیت های قصه که سن بالایی دارند، بازیگران جوان را پیر می کنند و به طور تحمیلی می خواهند مخاطب پذیرای آنها باشد. این اتفاق را چطور ارزیابی می کنید؟
اتفاقا من چند وقت پیش در یکی از سریال ها متوجه این موضوع شدم و واقعا متعجبم که چرا این کار را می کنند چون مخاطب اصلا نمی تواند قصه را باور کند و از همان ابتدا، کار را مسخره می کند و نتیجه اش را هم می بینیم که مخاطب مان را مدام از دست می دهیم و با این حال همچنان این روند ادامه دارد. به نظر می رسد اصلا برای مدیران و مسئولان تلویزیون مهم نیست که چه کاری ساخته می شود و فقط پولی را می دهند تا فلان دقیقه، برنامه تلویزیون پر شود اما اینکه تحت چه شرایطی کار ساخته می شود مورد توجه شان نیست. الان شما نگاه کنید یک سریال می سازند و چون داستان کم دارند در بیشتر قسمت ها شما یا شاهد ماشین سواری و راه رفتن افراد هستید یا صحنه پردازی های خسته کننده که هیچ تاثیری هم در روند داستان ندارد و فقط قرار است آن زمانی که برایش قرارداد بسته شده، پر شود.
سینما هنر است و این یعنی باید تفکری پشت آن باشد. اگر قرار باشد ما فقط سینمای تجاری داشته باشیم یا فقط سینمای هنری داشته باشیم، فایده ای ندارد. ما باید سینمای هنری و تجاری را همراه با هم داشته باشیم و با عوض کردن بازیگر هیچ وقت نمی توانیم مشکل سینما را زیربنا تغییر دهیم. در کل این اتفاقی بود که در دهه های ۷۰ و ۸۰، در سینمای ایران رخ داد و باعث شد بازیگرانی مانند من کم کارتر شدیم و استفاده از بازیگران پسر چشم رنگی و دختران مردانه، باب روز شد و مردم هم ناخودآگاه از آن استقبال می کردند.
شما در دوره ای کار را شروع کردید که جزو ستارگان سینما و تلویزیون بودید اما به ناگاه کم کار شدید. از نظر روحی کنار آمدن با این قضیه برای تان مشکل نبود؟
چرا واقعا سخت بود اما به نظرم یک بازیگر را از روی نقش هایی که بازی نکرده می توان شناخت. من در این سال ها پیشنهاداتی داشتم اما یا آن کارکتر را دوست نداشتم یا اینکه میزان دستمزدی به من پیشنهاد می شد زیر نرم دستمزد بازیگر با سابقه ای مثل من بود و به همین دلیل حاضر نمی شدم به خاطر نیاز روحی، با دستمزدی که در حد من نبود، کاری را بپذیرم. علاقه من به خانم گلاب آدینه یا آقای پرستویی به این دلیل است که بازیگران بزرگی شده اند و در هر کاری حاضر نمی شوند.این بزرگان با هنرشان توانسته اند در ذهن مردم به خاطره تبدیل شوند و هیچ وقت به پایان نمی رسند و فراموش نمی شوند.
من وقتی فیلم پنج ستاره را ساختم این مردم بودند که از کارم حمایت کردند و باعث شدند به فروش میلیاردی دست پیدا کنم و این لطف خدا و مردم به من بود و فکر می کنم هیچ چیزی بازیگران خوب را از ذهن مردم نمی برد. در این مدت هم در رشته تدوین تحصیل می کردم و چند فیلم کوتاه ساختم و سرم به نوعی در پشت صحنه سینما گرم بود و در حال آموختن بودم. به نظرم این انتخاب، از کارکردن در فضایی که بازیگر به خاطر فیزیکش انتخاب می شود و نه بر اساس دانش و تجربیات، بهتر و درست تر بود. ترجیح دادم پشت صحنه کار کنم تا از نظر تکنیکی دانشم بالاتر برود.