آنجلینا جولی با فرزندانش به دیدار پادشاه کامبوج رفت
آنجلینا جولی به کامبوج رفت
آنجلینا جولی سال ۲۰۰۲ پسری به نام مداکس را در کامبوج به فرزندی قبول کرد. او در سفر به کامبوج برای تبلیغ فیلم «اول پدرم را کشتند» شش فرزندش را نیز همراه خود برده است.
آنجلینا جولی در نخستن اقدام آشکار خود پس از جدایی جنجالی از براد پیت، به سرزمین مادری یکی از فرزندخوانده های خود رفت. بازیگر و کارگردان سرشناس آمریکایی که خیلی سال پیش «مدوکس» را از کشور بحران زده کامبوج به فرزندی پذیرفته بود، برای اولین نمایش جهانی «اول پدرم را کشتند» راهی این سرزمین آسیایی شد و با پادشاه آن هم دیدار کرد.
جولی ۴۱ ساله که اواخر تابستان گذشته به زندگی پر حاشیه خود با پیت پایان داده بود، همراه شش فرزندش راهی کامبوج شد؛ مدوکس ۱۵ ساله، پکس ۱۳ ساله، زهرا ۱۱ ساله، شایلو ۱۰ ساله و ناکس و ویوین دوقلوهای هشت ساله. او پس از نمایش «اول پدرم را کشتند» در مقابل خبرنگاران نشست و به آنها گفت:«این فیلم را نه با تمرکز بر وحشت های پیشین که برای تجلیل از انعطاف پذیری، مهربانی و استعداد مردم کامبوج ساخته ام.
آنجلینا جولی ستاره هالیوود
او پس از بر زبان آوردن این حرف ها در استان سیم ریپ، همراه همه فرزندانش به دیدار «نورودم سیهامونی» پادشاه کامبوج رفت.
«اول پدرم را کشتند» با بازیگران محلی کامبوج ساخته شده و «ریتی پن» که سال ۲۰۱۴ با «تصویر گمشده» نامزد اسکار بهترین فیلم خارجی زبان بود، دیگر تهیه کننده آن است. («تصویر گمشده» روایتی شخصی از دوران هولناک دیکتاتوری پل پوت در کامبوج ارائه می دهد) کتاب خاطرات آونگ «اول پدرم را کشتند:دختری از کامبوج به یاد می آورد» سال ۲۰۰۰ منتشر شد و جولی آن را یک دهه پیش خواند. بعد خیلی زود سراغ نویسنده رفت و با همکاری او فیلمنامه را نوشت.
داستان درباره دخترکی است که خمرهای سرخ در پنج سالگی او در کامبوج به قدرت رسیدند و به همین دلیل ناچار شد در اردوگاه ویژه کودکان یتیم آموزش نظامی ببیند. «اول پدرم را کشتند» پس از «در سرزمین خون و عسل»، «نشکسته» و «کنار دریا» چهارمین فیلم جولی در مقام کارگردان است. او همزمان با رونمایی از فیلم تازه خود، مقابل «یلدا حکیم» خبرنگار تلویزیون BBC نشست و از رابطه خود با کامبوج و مردم آن، اوج گرفتن پوپولیسم و البته (برای نخستین بار) از حاشیه های زندگی خود در چند ماه بحرانی سخن گفت.
– من به عنوان کسی که می خواست یک فیلم بسازد اینجا نیستم. من اینجا هستم چون ۱۷ سال پیش به این کشور آمدم و عاشق مردم آن شدم. تاریخ کامبوج را خواندم و دانستم در اوایل دهه سوم زندگی چقدر کم دنیا را می شناسم. از این رو دیدن و شناختن کامبوج یک زنگ بیدارباش برای من بود.
آنجلینا جولی و فرزندانش
فکر می کنید این سرزمین برای تماشای چنین روایتی آمادگی دارد؟
– امیدوارم که این طور باشد. (می خندد) از وقتی برای نخستین بار به کامبوج می آمدم تا امروز خیلی چیزها دگرگون شده است. ۱۵ یا ۳۰ سال پیش وقتی مردم درباره این فاجعه حرف می زدند، خیلی ها می خواستند تاریخ را انکار کنند. می گفتند اگر هم اتفاق افتاده به آن بدی که می گویند نبوده است. البته که خیلی ها می خواستند آن را فراموش کنند یا وحشت ناشی از جنگ را از یاد ببرند.
جالب است که می گویید این سرزمین به بخشی از سفر شخصی شما تبدیل شده است. فعالیت های انسان دوستانه شما از اینجا آغاز شد. اینجا بود که مادر بودن را تجربه کردید و شاید کامبوج به چهارراهی در زندگی تان تبدیل شده که ناچارید از آن بگذرید.
– بله. من همیشه مدیون این سرزمین خواهم بود و امیدوارم محبت های آن را به نوعی جبران کنم. هر چند می دانم نمی توانم به همان اندازه که کامبوج در حق من خوبی کرده، من به آن خوبی کنم.
چند هفته پیش یک سرمقاله در روزنامه نیویورک تایمز نوشتید و در آن گفتید که از داشتن یک خانواده بین المللی خوشحالید. گفتید سیاست های مهاجرتی باید بر اساس واقعیت ها بنا شود، نه ترس و اینکه ما نباید از ارزش های مان جدا شویم. می توانید به من بگویید منظورتان از این حرف ها چه بود؟
بامزه است مگر نه؟ برخی پرسش ها آنقدر پاسخ های آشکار و معمولی دارند که شما نمی دانید چه بگویید. همین حرف هایی که همیشه می گوییم و از دیگران هم می شنویم. ارزش ها چه هستند؟ من به زندگی بها می دهم و برایم زندگی هر فرد به یک اندازه ارزش دارد. مردم را به واسطه نژاد، رنگ و مذهب جدا نمی کنم و اگر چنین اتفاقی هم بیفتد، صرفا به واسطه ارزش دادن به تنوع نژادی و فرهنگی است.
– می بینم و می دانم که کم تحمل شدن در حال گسترش است و تنها کاری که می توانم بکنم، رساندن صدایم به گوش دیگران و آگاهی دادن به فرزندانم برای تمایز قائل شدن میان واقعیت و فریب است. این که افق دیدشان را وسیع تر کنند و به حقوق دیگران احترام بگذارند.
اگر موافقید دوباره برویم سراغ فیلم که داستانی درباره خانواده و فراق است. می دانم موضوعی حساس دارد و همه هم می دانیم یک اتفاق باعث از هم پاشیدن خانواده شما شد. تا امروز درباره آن ماجرا صحبتی نکردید. دوست دارید الان بگویید؟
– موارد زیادی برای گفتن ندارم جز این که خیلی سخت گذشت و … این که ما یک خانواده هستیم و همیشه هم یک خانواده می مانیم. می دانم این مرحله را پشت سر می گذاریم و خوشبختانه همین مسئله باعث می شود به خانواده ای قوی تر تبدیل شویم.
می توانم بپرسم چطور با ماجرا کنار می آیید؟
– من … خیلی ها در زندگی شان به این شرایط می رسند. من، خانواده ام و همه درگیر این روزهای سخت بوده ایم. تمرکزم را روی خانواده ام و خانواده مان گذاشته ام. می خواهم راهی برای عبور از این گردنه سخت بیابم و گفتم که همیشه یک خانواده باقی خواهیم ماند. این گونه با مسئله کنار می آیم. این که با گذشتن از این مرحله خانواده ای قوی تر و صمیمی تر خواهیم شد.
وقتی صبح ها از خواب بیدار می شوید، واقعا دوست دارید چه کار کنید؟
– (می خندد) دوست دارم روزم را آغاز کنم! چند ماه سخت داشتیم و در این لحظه به جایی رسیده ایم که همه می خواهند در اتاق کنار من باشند. دو سگ، دو همستر و همزمان دوتا از بچه ها (می خندد) شگفت انگیز است اما معمولا وقتی از خواب بیدار می شوم، تلاش می کنم یکی از بچه ها را راضی کنم حیوان ها را به گردش ببرد. یکی باید پن کیک درست کند و همه هم مسواک بزنند!