آریانا هافینگتون شکست را پله ترقی میداند
کامیابی آریانا هافینگتون بر روی نردبان مشکلات
شکست پله ترقی است

تکنیک های موفقیت آریانا هافینگتون
در سال ۱۹۶۷ پس از یک کودتای نظامی در یونان، قوانین حکومت نظامی در شهر برقرار می شود و آریانا که باید در کلاس های اقتصادی حاضر می شده تا به رویای رفتن به دانشگاه کمبریج جامه عمل بپوشاند، با این مانع رو به رو می شود؛ و باید بین رویای خودش یا احترام به قوانین حکومت نظامی یکی را انتخاب می کرده است. آریانا می گوید:«آن زمان تصمیم گرفتم قوانین را نادیده بگیرم و به کلاس بروم. اما این تصمیم من بیشتر به دلیل اصرار مادرم بود. درواقع مادرم هیچ بهانه ای را برای نرفتن به کلاس نمی پذیرفت.» آن طور که آریانا می گوید، مادرش در راه موفقیت فرزندانش از هیچ کاری دریغ نکرد. او در کتاب «نترس شدن در عشق، کار و زندگی» می نویسد:«مادرم از فرش زیر پا تا گوشواره های طلا و همه چیزش را برای مدرسه و معلم خصوصی ما فروخت و راه من را برای ورود به دانشگاه کمبریج و راه خواهرم را برای ورود به دانشگاه رویال در رشته هنرهای نمایشی هموار کرد.»
دنیای تازه
پله های ترقی آریانا هافینگتون
هافینگتون ۲۳ ساله بود که اولین کتابش با عنوان «زن مونث» را در مورد قوانین در حال تغییر در مورد زنان نوشت که به ۱۱ زبان ترجمه شد. پس از آن که او در سال ۱۹۸۰ از لندن به نیویورک نقل مکان کرد به نوشتن ادامه داد و پرفروش ترین کتاب خود را در سال ۱۹۸۱ با عنوان ماریا کالاس، که زندگی نامه ستاره اوپرا ماریا کالاس بود، منتشر کرد. کتاب های «رزومه قوی» ۱۹۸۸ (زندگی نامه پابلوپیکاسو که بعدها به فیلم تبدیل شد) و «پرفروش ترین خوک های درون کوزه نیویورک تایمز:چطور طمع شرکت ها و فساد سیاسی آمریکا را تضعیف می کند» دیگر آثار آریانا هافینگتون بودند. در سال ۱۹۸۶، او با مایکل هافینگتون، میلیونر نفتی آمریکا که بعدها نماینده مجلس ایالت کالیفرنیا شد، ازدواج کرد. این زوج ۱۱ سال بعد طلاق گرفتند. آریانا دو دختر خود از شوهرش، کریستیانا و ایزابلا را این گونه توصیف می کند:«مهم ترین چیزهای زندگی من»
جایگاه ملی
زمانی که شوهر آریانا برای انتخابات مجلس سنا در سال ۱۹۹۴ نام نویسی کرد، او شوهرش را در کمپین ها همراهی کرد. هر چند شوهر او در انتخابات موفق نشد اما موجب محبوبیت سیاسی و اجتماعی وی در شبکه های اجتماعی، تلویزیون و حتی شوهای تلویزیونی شد. بعدها کتاب «اشتباه از نظر سیاسی» او نیز موفق به دریافت جایزه امی سال ۱۹۹۴ و محبوبیت او شد. آن طور که خودش می گوید:«قبل از پیوستن به کمپین، خیلی از مردم تلاش کردند من را از این کار بازدارند، آنها به من می گفتند تو کتاب ها، ستون روزنامه و برنامه رادیویی خودت را داری، با این کار به خودت لطمه می زنی. مردم همیشه سعی می کنند تو را نقد و کارهایت را قضاوت کنند اما اجازه ندهید این حرف ها بر شما چیزه شود، والا هیچ وقت قادر نخواهیدبود چیز جدید و ریسک پذیری را انجام دهید.»
