مهاجرت بابا پنجعلی به آمریکا؟! + تصاویر
حرفهای علیرضا خمسه درباره نقشش در سریال پایتخت و ماجرای لیلا زن فوت شده بابا پنجعلی که هیچ وقت نمی تواند او را فراموش کند… را در ادامه ملاحظه نمایید.
چرا بابا پنجعلی مدام به فکر لیلاست و او را فراموش نمی کند آن هم با وجودی که فراموشی دارد؟
-(خنده آغازگر گفت وگو است) اتفاقا خیلی از مخاطبان هم می گویند این همه آدم زنده، چرا باباپنجعلی آنها را نمی بیند؟ یک عده ای هم می گویند که نسل مردان وفادار منقرض شده است و اکثر مردها بعد از فوت همسرشان می گویند خدا بیامرزدش و اصطلاحا می گویند پهلوان زنده را عشق است. لیلا موجودی خیالی است که بابا پنجعلی عاشق اوست و نشان می دهد که مردان قدیم به یار دیرینه خود دلبستگی همیشگی دارند. چیزی که در نسل جدید کمتر یافت می شود. می خواهد بگوید که اگر کسی یاری دارد او را دریابد. حتی مرده هم که باشد باید قدر آن را دانست و خاکش را توتیای چشم کرد. پیام بابا پنجعلی به یاران بی وفاست.
امسال که آلزایمرش شدیدتر شده بود، عشقش هم شدیدتر شده بود.
-آلزایمر یک بیماری جبران ناپذیر است و بهبودی وجود ندارد و فقط می توان جلوی سرعت و رشد آن را گرفت. باباپنجعلی فقط این بیماری را ندارد. بیماری پندارگرایی و توهم هم دارد. بیشتر هم روی جنبه های علمی ماجرا تمرکز نشد بلکه روی جنبه های نمایشی آن کار کردیم.
بحث عاطفی و رابطه پدر و پسری؟
-بله. می خواستیم که حتما یک شخصیت شیرینی باشد که مردم دوستش داشته باشند. اگر شخصیت سالمی بود، باید حتما اکتیو هم می بود اینکه در تضاد با شخصیت های دیگر هم بود، بابا پنجعلی را جالب و مورد توجه اش کرد.
شما در سری سوم مدام نام عباس معصومی را بر زبان می آوردید، عباس معصومی کیست؟
-اشاره به شخص خاصی نیست. او هم جزو توهمات باباپنجعلی بود. شخصیتی که از دست رفته ولی مرگ او هم باور نکرده است. از دوستانش است. او هم مدام به یاد می آورد. حتی یادش نیست که عباس معصومی چه سنی دارد. یکبار به بچه می گفت عباس معصومی، یک به پیر می گفت. همه مقاطع سنی او را به خاطر می آورد. اسم بچه هم که می خواستند بگذارند، می گفت بگذارید عباس معصومی.
تکه کلام ها را شما پیدا می کنید، در فیلمنامه نوشته شده یا آقای مقدم آنها را به شما می گوید؟
-ما جمعی اتفاقات را بررسی می کنیم. مثلا در کار من نکته ای به ذهنم می رسد و پیشنهاد می کنم. مثل زمانی که باباپنجعلی دختر چینی را می بیند و می گوید خوابت می آد؟ این پیشنهاد مورد استقبال قرا گرفت اما آقای تنابنده درباره به کارگیری آن نظر می داد. کجا بگویم که بهتر جواب بدهد. موقعیت ها را آنها ارزیابی می کردند. یک موقع آنها چیزی را پیشنهاد می دادند و گاهی هم در فیلمنامه نکته ای آمده بود.
شما وقتی نقش باباپنجعلی را بازی می کنید، واقعا خود را در جایگاه این فرد قرار می دهید و آن را لمس می کنید یا نه، فقط برحسب توانایی و تسلطی که دارید، آن را ایفا می کنید؟
-اگر در جایگاه نقشت قرار نگیری و صرفا آن را بازی کنی که تماشاگر آن را باور نمی کند. بازی هایی که انجام می دهی، اول باید برای خودت قابل باور باشد. باباپنجعلی هم ابتدا برای خود ما قابل باور شد و بعد آن را اجرایی کردیم.
مصاحبه ای هم از شما منتشر شده بود که گفته بودید تصمیم دارید از ایران مهاجرت کنید. این موضوع صحت دارد؟
-خیر. این ماجرا دروغ ۱۳ سال گذشته بود. دروغ ۱۳ امسال هم این بود که نخیر. قرار نیست جایی بروم.
بالاخره کدامش راست است، کدامش دروغ است؟
-عملا هردو. (می خندد) شما ببینید عملا کجا هستم. اگر عملا الان آمریکا بودم، معلوم بود که رفته ام.
شاید تا سال آینده کارها انجام شد و رفتنی شدید.
-هیچکس نمی داند. دعوت نامه از عزرائیل آمده است، دعوت حق را هنوز من لبیک نگفته ام. دعوت باطل را می خواهم لبیک بگویم… (باز هم از ته دل می خندد) همیشه کسی فوت می شود می گویند آخی… دعوت حق را لبیک گفت. فعلا که حق دعوت نکرده. به هر حال که شما می دانید، به مصداق مال بد بیخ ریش صاحبش هستم.
شکسته نفسی می فرمایید. شما یکی از ستارگان سینما و تلویزیون ایران هستید.
-البته من خانه اول خودم را تئاتر می دانم.بعد از تئاتر به تلویزیون و بعد هم به سینما رفتم. خانه آخرمان هم که معلوم است کجاست. قطعه هنرمندان… (باز هم می خندد)
کار جدیدی در سینما، تئاتر یا تلویزیون دارید؟
-یک تئاتر با رضا کیانیان و آتیلا پسیانی کار کردم و تجربه تئاتری داشتم. امسال هم که یک کمدی تک نفره دارم که تصمیم دارم آن را دور اروپا بچرخانم کمدی زبان بدن است. برای نشان دادن کمدی ایران. از هلند شروع می کنم و معلوم نیست کجا به پایان برسانم. به جای کار کلنگی، کار هلندی گرفته ام…
بعد از آن چه؟
-بعد هم که مهاجرت می کنم به آمریکا (می خندد).
شما گه گفتید دروغ ۱۳ بود؟
-شوخی می کنم. ما هنرمندان همه دوست داریم در ایران کار کنیم. الان صحبت از رضا کاهانی بود که یک سال به فرانسه رفت، یک فیلم هم آنجا ساخت ولی دوباره به ایران برگشت. ما اگر هم برویم، یک سال برای کسب تجربه تئاتر و سینماست و برمی گردیم. در سطوح دیگر هم می توانیم برویم. تئاتر و نمایش برویم. تجربیات کمک می کند که کارهایمان بهتر شود. بحث مهاجرت برای همیشه نیست. (سرفه می کند) معرفی کمدی هایمان خیلی مهم است. کمدی خارجی ها بیشتر مبتنی بر مسائل جنسی و شوخی با مذهب و سیاست و این چیزهاست. ما هیچکدام از این موارد را نداریم و همین موضوع برایشان خیلی جالب است که بدانند کمدی های ما چیست… من به بهار آلرژی دارم و مدام سرفه می کنم. یکبار هم خزان تشریف بیاورید. دخترانم هم همینطور هستند و مدام چشم هایشان را می مالند.