تاریخ : شنبه, ۱ دی , ۱۴۰۳ Saturday, 21 December , 2024
2

اشعاری زیبا از قیصر امین پور

اشعاری زیبا از قیصر امین پور

اشعاری زیبا و خواندنی از قیصر امین پور.
در سایه ی این سقف ترک خورده نشستیم
بی حوصله و خسته و افسرده نشستیم

اشعاری زیبا از قیصر امین پور

قیصر امین پور (زادهٔ ۲ اردیبهشت ۱۳۳۸ – درگذشته ۸ آبان ۱۳۸۶) نویسنده ، مدرس دانشگاه و شاعر معاصر ایرانی بود. او یکی از تأثیرگذارترین شاعران مرد در دوره انقلاب اسلامی است.

شعرهای امین پور از حیث بلاغی ارزشمند بوده و بر ظرفیت ها و توانمندی زبان فارسی افزوده است. او توانسته ویژگی های سبکی و بلاغی شعر کلاسیک و شعر نیمایی را با شعرهایش تلفیق کند. یکی از عواملی که در نهایت، باعث برجستگی سبکی اوست، نوآوری در بلاغت و درک انتظار مخاطبان امروز از شعر است.

اشعار قیصر امین پور

یادداشتهای گم شده

پس کجاست؟
چندبار
خرت و پرت های کیف بادکرده را
زیروروکنم
پوشه ی مدارک اداری و گزارش اضافه کار و کسرکار
کارتهای اعتباری
کارتهای دعوت عروسی و عزا
قبضهای آب و برق و غیره و کذا
برگه ی حقوق وبیمه وجریمه و مساعده
رونوشت بخشنامه های طبق قاعده
نامه های رسمی و تعارفی
نامه های مستقیم و محرمانه ی معرفی
برگه ی رسید قسطهای وام
قسطهای تا همیشه ناتمام
پس کجاست؟
چندبار
جیبهای پاره و پوره را
پشت و رو کنم
چند تا بلیت تا شده
چند اسکناس کهنه و مچاله
چند سکه ی سیاه
صورت خرید خواروبار
صورت خرید جنس های خانگی
پس کجاست؟
یادداشتهای درد جاودانگی؟

***********

کودکی ها
کودکی هایم اتاقی ساده بود
قصه ای دور اجاقی ساده بود
شب که میشد نقشها جان میگرفت
روی سقف ما که طاقی ساده بود
میشدم پروانه خوابم می پرید
خوابهایم اتفاقی ساده بود
زندگی دستی پر از پوجی نبود
باری ما جفت و طاقی ساده بود
قهر میکردم به شوق آشتی
عشقهایم اشتیاقی ساده بود
ساده بودن عادتی مشکل نبود
سختی نان بود و باقی ساده بود
قیصر امین پور

***********

آبروی آب
ما را به حال خود بگذارید و بگذرید
از خیل رفتگان بشمارید و بگذرید
اکنون که پا به روی دل ما گذاشتید
پس دست بر دلم مگذارید و بگذرید
تا داغ ما کویر دلان تازه تر شود
چون ابری از سراب ببارید و بگذرید
پنهان در آستین شما برق خنجر است
دستی از آستین به درآریدو بگذرید
ما دل به دست هرچه که بادا سپرده ایم
ما را به دست دل بسپارید و بگذرید
با آبروی آب چه باک از غبار باد
نانپاره ای مگر به کف آرید و بگذرید
قیصر امین پور

***********

جنگل خاطره
در سایه ی این سقف ترک خورده نشستیم
بی حوصله و خسته و افسرده نشستیم
خاموش چو فانوس که در خویش خمیده است
پیچیده به خود با تن تا خورده نشستیم
یک بار به پرواز پری باز نکردیم
سر زیر پر خویش فرو برده نشستیم
بر سنگ مزار دل خود مرثیه خواندیم
یک عمر به بالین دل مرده نشستیم
بر گرده ی ما خاطره ی خنجر یاران
با جنگلی از خاطره بر گرده نشستیم
آیینه هم از دیده ی تردید مرا دید
با سایه ی خود نیز دل آزرده نشستیم
برخاست صدا از درو دیوار ولی ما
با این همه فریاد فرو خورده نشستیم

منبع : namnak.com
لینک کوتاه : https://mag.tanposh-parsi.com/?p=84828

برچسب ها

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0