ناکامی در ازدواج با انتظارات غیر واقعی
انتظارات غیر منطقی را در ازدواج کنار بگذارید
یک علت مهم اینکه بیشتر افراد درگیر تصمیم گیری برای ازدواجند، انتظارات بالا و غیرواقع بینانه است. باورهای غیر واقع بینانه همان افکار یا انتظارات غیرمنطقی هستند. غیرمنطقی بودن باورها به این معناست که افراد را از دست یابی به اهداف اساسی شان بازمی دارند و نامعقولند و با واقعیت ناسازگار. اگر افراد باورها یا انتظارات غیر واقع بینانه ای در مورد انتخاب همسر داشته باشند، بیشتر احتمال دارد که دچار تردید، ناکامی و دلسردی شوند. هدف این مطلب شناساندن رایج ترین باورهای غیرمنطقی در مورد انتخاب همسر است. باید توجه داشت که اگر افراد بتوانند این باورها را تغییر دهند، به کاهش اضطراب، ناکامی و دلسردی خودشان کمک می کنند و رابطه ای رضایت بخش با همسرشان خواهند داشت.
انتظارات غیر منطقی را در ازدواج دور بریزید
باورها و انتظارات غیر منطقی در ازدواج :
۱- شاهزاده رؤیاها
این باور غیرمنطقی به این صورت است:تنها یک شخص مناسب در دنیا برای ازدواج با هر شخصی وجود دارد .سؤالاتی که اینجا مطرح می شود اینهاست:یک فرد چگونه تعیین می کند که چه موقعی این فرد مناسب را خواهد یافت؟ آیا ممکن است در مواجهه با آن شخص مناسب احساس خاص و جادویی را تجربه کند؟ آیا در انتظار آمدن آن شخص مناسب، شانس های دیگر فرد برای ازدواج از دست نخواهد رفت؟ بی تردید، چنین باوری باعث انفعال در فرایند انتخاب همسر می شود. برای مثال، برخی از افراد باور دارند که شاهزاده رؤیاهایشان سرانجام می رسد و بنابراین، هیچ دلیلی وجود ندارد که فعالانه به شناخت دیگران برای ازدواج می پردازند. شاهدی این باور را تأیید نمی کند زیرا اگر این چنین باشد، چه دلیلی دارد که بسیاری از افراد طلاق بگیرند و دوباره ازدواج کنند.
۲- همسر کامل و بی نقص
برخی از افراد باور دارند تا زمانی که شخص کاملی برای ازدواج نیافته اند نباید ازدواج کنند. البرت الیسروان شناس مشهور امریکایی، این باور را انتظاری غیرمنطقی می داند. چنین تمایلی برای کمال توانایی فرد را برای یافتن راه حل ها کاهش می دهد و می تواند منجر به عکس نتیجه دلخواه شود. همه ما در دنیای احتمالات زندگی می کنیم. میل به حقیقت کامل تنها منجر به بزرگ شدن بیش از حد انتظاراتی می شود که نمی تواند رضایت بخش باشد و در نتیجه، باعث تردید و اضطراب می شود. افرادی که این باور را دارند اغلب درگیر روابط کوتاه مدت می شوند. یعنی، به جای شناخت درست فرد مقابلشان آنها را با معیارهای نادرست خود ارزیابی می کنند. این افراد سپس الگویی از چند رابطه کوتاه مدت در زندگی شان ایجاد می کنند که منجر به ناکامی و دلسردی می شود. بیهودگی این باور با این نظر تقویت می شود که بدانیم افراد طی زمان تغییر می کنند. شخصی که در شروع ازدواج به نظر می رسد که فرد کاملی است ناگزیر بعداً چنین به نظر نخواهد رسید.
۳- کامل بودن خود
برخی افراد باور دارند که هر فرد قبل از اینکه تصمیم به ازدواج بگیرد باید کاملاً احساس کفایت و قابلیت را برای همسر بودن داشته باشد. این افراد به دلیل این باور به مدت طولانی مجرد می مانند، زیرا افراد معدودی هستند که کاملاً احساس کفایت در این مورد دارند. به علاوه، ازدواج موفق به همکاری و تلاش دو نفر نیاز دارد و کامل بودن یک نفر برای موفقیت ازدواج کافی نیست. البته برخی افراد از این باور به عنوان توجیهی برای ترس اساسی شان از ازدواج استفاده می کنند. یک باور جایگزین معقول تر در اینجا می تواند این باشد که فرد باید نسبتاً احساس قابلیت همسربودن را داشته باشد، اما اکثر افراد به دلیل اضطراب نمی توانند قضاوت درستی از میزان قابلیت و کفایت خود در این مورد داشته باشند. اضطراب نباید فرد را از ازدواج کردن دور کند. این موضوع را هم نباید از نظر دور داشت که هیچ کس کامل نیست.
۴- رابطه کامل
برخی افراد باور دارند که هر زوج باید قبل از ازدواج ثابت کنند که رابطه شان خوب است. این افراد به مدت طولانی ازدواج خود را به تعویق می اندازند تا برایشان ثابت شود رابطه شان خوب خواهد بود. آنها حتی موقعیت هایی ایجاد می کنند تا قدرت رابطه شان را امتحان کنند و بارها و بارها نامزدشان را آزمایش می کنند. احتمالاً پس از مدتی، نامزد این فرد از این آزمون ها خسته می شود و رابطه را قطع می کند. باید توجه داشته باشیم که متأسفانه، ما در دنیایی ناکامل با آدم ها و روابط ناکامل زندگی می کنیم. به علاوه، استرس ها و بحران ها و چالش های آتی رابطه را نمی توان به درستی پیش بینی کرد.
۵- تلاش سخت
این باور غیرواقعی به این صورت است که شخص می تواند با هرکسی که برای ازدواج انتخاب می کند شاد باشد، اگر سخت تلاش کن. این باور متضاد با باور همسر کامل است، چون شامل داشتن دیدی علت و معلولی به فرایند انتخاب همسر است .بسیاری از افرادی که ازدواج کرده اند این باور را ماه ها یا سال ها داشته اند بدون آنکه برایشان موفقیتی به همراه داشته باشد، زیرا ازدواج رابطه ای دوجانبه است که به همکاری دو طرف برای حل مشکلات زناشویی نیاز دارد. به نظر می رسد برخی از افراد وجود دارند که حاضر نیستند دوجانبه برای زندگی موفق تلاش کنند. ازدواج با این افراد تلاش برای زندگی موفق را بی اثر می کند. برخی از این افراد به طور مشخص عبارتند از:
الف- افراد معتادی که به دنبال بهبودی نیستند؛
ب- افراد خشن یا از لحاظ عاطفی سوء استفاده گر؛
ج- افرادی که دیدگاه های دینی و فرهنگی کاملاً متفاوتی دارند.
۶- زندگی مشترک بدون ازدواج
برخی از افراد مجرد باور دارند که هم خانگی قبل از ازدواج شانس زوج را برای داشتن ازدواج شاد بیشتر می کند. اما شواهد روزافزونی وجود دارد که نشان می دهند هم خانگی به طرز چشمگیری با ازدواج متفاوت است و معمولاً نمی تواند شانس زوج را برای موفقیت در زندگی زناشویی بیشتر کند. پیامدهای منفی این باور شامل نقض معیارهای اخلاقی، پشیمانی از آن و ایجاد تنش با والدین است.
۷- متضادهای مکمل
یک باور اشتباه این است که شخص باید کسی را برای ازدواج انتخاب کند که ویژگی های شخصیتی اش متضاد با او باشد. پیامد منفی این باور این است که ۱- افراد را تشویق می کند تا به جای افراد مشابه در جست وجوی افراد متفاوت از خودشان باشند. ۲- مانع تغییر شخص می شود. (برای مثال، شخص فکر می کند که به جای تغییر خود به دنبال کسی باشد که متضاد با او باشد و ضعف های او را بپوشاند.) اگرچه در برخی موارد متضادها جذابند، ازدواج با کسی که صفاتش به نحو چشمگیری متفاوت است معمولاً منجر به تعارض و نارضایتی می شود.
نتیجه انتظارات غیر منطقی ناکامی در ازدواج است
۸- آنچه نیاز دارید عشق است
استیون همیشه عاشق نیک بوده، اما معتقد است که موفقیتشان در ازدواج مربوط به پایبندی شان در تعهد و همراهی همیشگی آنهاست. نیک هم می گوید:«من خودمان را به چشم یک گروه نگاه می کنم. ما هر دو به سمت یک نقطه حرکت می کنیم و آرزوی چیزهای مشابهی داریم. من روابطی را که تا امروز داشتیم مقدس می شمارم و او را به خاطر این همراهی بیشتر از همیشه دوست دارم.» امروزه ما می اندیشیم که عشق رمانتیک جزء سازنده هر ازدواجی است، در حالی که این گونه نیست، چرا که ازدواج قرن ها پیش از آنکه عشق به جزء اصلی و سازنده آن بدل شود، وجود داشته است. ازدواج از گذشته تا امروز تنها راه موفق همراهی دو نفر بر اساس ارزش های برابر و احترام متقابل بوده است. دکتر شیمون مور، روان شناس دانشگاه متروپولیتن لندن، می گوید:«ممکن است انسان ها به خاطر عشق به هم برسند، اما فقط زمانی که روابط موفقیت آمیزی دارند، می توانند تا انتها با هم باقی بمانند. این ازدواج درست است که اجازه می دهد عشق شکوفا شود. شما همدیگر را دوست دارید، چون می توانید زندگی را با هم قسمت کنید.»
۹– ما باید با هم یکی و شبیه به هم باشیم
ماری ۴۲ ساله می گوید:«ما هرگز مدت زیادی از هم جدا نیستیم.» اندرو ۴۵ساله هم اضافه می کند:«اصلاً ازدواج چه فایده ای دارد، اگر شما دائم کنار هم نباشید؟» ماری و اندرو طی دوازده سال زندگی مشترکشان واقعاً به هویتی واحد تبدیل شده اند. آنها همه جا با هم می روند. وقتی یکی حرف می زند، دیگری جملات او را تکمیل می کند. حتی اخیراً لباس هایی هم که می خرند جفت است. سوزانا ایبس، رفتاردرمانگر، می گوید:«بهتر است به همسرمان اجازه دهیم تا احساس کند فردی متفاوت با دیگری است.» پرل هم می گوید:«همه ما تلاش می کنیم به تساوی برسیم، اما مهم این است که با «تشابه» اشتباه نشود. هیچ وقت سعی نکنید تفاوت های میان خود را از میان بردارید، چراکه این مسئله می تواند آغازی بر مرگ روابط میان همسران باشد.«
اگر زن و مرد تفاوت های خود را با یکدیگر حفظ کنند، روابط آنها می تواند همچنان لذت بخش باقی بماند. اما اگر زن و شوهر سعی در تشابه سازی رفتار یکدیگر داشته باشند، خواهند گفت که ما با هم خانه یا دوستمان زندگی می کنیم؛ و چون که این مسئله باعث نزدیک شدن خلق و خوی آنها به هم می شود، باعث کاهش روابط جنسی می شود. در واقع، با زیاد شدن عشق، همان اتفاقی که با زیاد شدن سوخت اتفاق می افتد رخ نمی دهد. این یعنی فاصله مناسب میان خود را حفظ کنید. پرل می گوید:«لازمه اینکه همدیگر را موجوداتی مستقل بدانید این است که فاصله مناسب میان خود را حفظ کنید. همان طور که فاصله میان من و شما سبب تمایل جنسی ما به همدیگر می شود.» شیفتگی تنها در صورتی به وجود خواهد آمد که یکی از دو طرف کاری انجام دهد که دیگری آن را دوست داشته باشد. در این لحظه شما به دیگری تعلق دارید، چراکه به جای آنکه با هم خودمانی شوید لحظه به لحظه برای دیگری تا حدودی اغفال کننده و اسرار آمیز می شوید.»
۱۰- فرزند، رابطه شما و همسرتان را تقویت می کند
ایبس می گوید:«زمانی در رضایت از ازدواج غوطه ور می شوی که کودکی متولد شود و تا زمانی هم که آنها خانه را ترک نکنند، این رضایت افزایش نمی یابد.» شما با به دنیا آوردن کودک نه تنها فرد سومی وارد ساختمان نیمه کاره اتحاد دونفره تان می کنید، بلکه او همان کسی است که فشار زیادی بر تخریب روابطتتان وارد خواهم آورد. تعجبی نیست که مردم می گویند که نتیجه اصرارشان برای ورود فرزندی جدید به خانواده حتی به خیانت همسرشان منتهی شده است. مور می گوید:«اگر شما نمی توانید خوب زندگی را پیش ببرید، بچه آوردن به نیت بهبود روابط ممکن است کوبیدن آخرین میخ بر تابوت زندگی تان باشد و با برانگیختن حسادت همسرتان احساسات او را بکشید. حسادت به بچه ممکن است زخم عمیقی بر پیکره عشق شما بزند. شما تمام روز سر کار هستید و وقتی به منزل برمی گردید، اولین کاری که انجام می دهید بوسیدن فرزندتان است.» وی ادامه می دهد:«می توانید یک هفته کودکی را به خانه بیاورید. من هیچ راه دیگری را که نشان دهد فرزند چه فشاری به زندگی وارد می کند، نمی شناسم. تا زمانی که این اتفاق نیفتد، بسیاری از زوج ها اندازه این فشار را درک نمی کنند. به همین دلیل است که پیش از تولد کودک اول باید رابطه زن و شوهر مستحکم شود.»
۱۱- چیزی از خانواده خود نیاموخته اید
یاکوب می گوید:»مردم فکر می کنند پس از ازدواج و آغاز زندگی، هر کاری که انجام می دهند درست است و در عین حال، به هیچ وجه از تربیت پدر و مادر خود در دوران کودکی سودی نمی برند. بعداً می فهمند که زیر سایه گسترده خانواده هایشان، در حال تمرین الگوهای رفتاری مختلفی بوده اند.«
جاسمین ۳۵ ساله کسی است که مزه زندگی سنتی را چشیده و دوست ندارد در مورد محلی که رشد کرده صحبت کند. می گوید:»صدای شوخی های شبیه مادرم را می شنوم که مرا با لهجه اهالی حاشیه شهر صدا می زند و همه چیز را درباره من لو می دهد.« خانواده جاسمین از هیپی های دهه ۱۹۶۰بوده اند که سنت های قدیمی بریتانیایی را به تمسخر می گرفتند. او حالا به جای اینکه از تلاش های خودش مغرور باشد خود را تک و تنها در دنیای راحتی که با کار زیاد برای خودش فراهم کرده، احساس می کند. جاسمین برای شکستن سنگینی فضا شروع به پرسش می کند:«من چه چیزی از پدر و مادرم یاد گرفتم؟» نخستین چیزهایی که هر پدر و مادری به فرزندان می آموزند داشتن تحصیلات خوب، یافتن شغل مناسب و یا داشتن رفتار درست و مهربانانه با سایر مردم است. سطح دیگر آموزه های پدر و مادر به فرزندان، راه هایی است تا بتوانند مشکلاتشان را خودشان حل کنند. البته این سطح از آموزه ها قابل دیکته کردن نیست و آنها را باید ضمن زندگی آموخت، چراکه ما اغلب بدون اینکه خودمان متوجه بشویم، از زندگی دیگران الگوبرداری می کنیم.
۱۲- انتخاب کردن ساده است
برخی افراد باور دارند که؛ انتخاب همسر ساده است. این باور بر اساس این تصور رایج قرار دارد که ازدواج و انتخاب همسر شانسی است. این افسانه که انتخاب همسر شانسی است، باعث می شود که افراد از پذیرش مسئولیت برای شکست در روابط و همچنین، در کمک به رشد رابطه شانه خالی کنند. این باور موجب امتناع افراد از حضور در جلسات مشاوره پیش از ازدواج می شود.
افزایش کتاب های خودیار و مقالات مجله ها در مورد انتخاب همسر و همچنین، رشد دوره های آمادگی برای ازدواج نشان می دهند که انتخاب همسر مسئله ای ساده و شانسی نیست. متخصصان بارها هشدار داده اند که چنین باورهایی می تواند به رابطه زوج آسیب بزند.
جامعه امروز تغییرات وسیعی در تمامی حوزه ها کرده است. تغییر نقش های جنسیتی، میزان بالای طلاق، تأثیر مسائل مالی بر خانواده ها و افزایش سطح توقعات برای ازدواج موجب شده است که انتخاب همسر نسبت به گذشته پیچیده تر شود. بنابراین، نیاز به آموزش و آگاه سازی افراد ضروری به نظر می رسد.