پرستو فولادی نژاد یکی از خبرنگاران مجله خانواده سبز در جدیدترین مصاحبه خود با فریدون آسرایی ،خواننده پاپی که هنر خود را از لس آنجلس به ایران برگرداند و خیلی زود در ایران به محبوبیت رسید چنین نوشت:
نمی دانستم دلیل و بهانه این گفتگو را چی بذارم، نمی دانستم برای انجام این گفتگو باید چطوری با فریدون آسرایی گفتگو کنم! اما وقتی روبرویش نشستم و اولین سوال را پرسیدم، همه چیز رنگ دیگری به خود گرفت.
این گفتگو برای من یکی از بهترین گفتگوهایی بود که تا به امروز انجام دادم چون همه چیز آن به موقع بود! حتی آمدن به موقع فریدن آسرایی بدون حتی یک ثانیه تاخیر!
تماس های زیادی داشتیم مبنی بر گفتگو با فریدون آسرایی… خواننده ای که پس از گذشت ۱۰ سال، هنوز ترانه «آهای خوشگل عاشق» او را علاقمندان به موسیقی زمزمه می کنند. فریدون به سوالات طوری پاسخ می دهد که می شود از آن درس های زیادی گرفت…
ترانه ای ماندگار است که مردم زمزمه کنند
به عنوان اولین پرسش چرا کارهای فریدون همه خوب و شنیدنی است و کار ضعیف از او نمی شنویم؟
ممنون، این نظر لطف شماست اما هر خواننده ای کارهای ضعیف هم دارد، کارهایی که شاید مورد استقبال قرار نگیرند اما اگر کاری خوب می شود و خوب شنیده می شود، حتما یک وسواسی پشت سرش وجود دارد! من هم درباره کارم و چیزی که قرار است مردم گوش کنند،
وسواس دارم، چون که اعتقاد دارم باید کار درست و حسابی تحویل بدهم.
یکی دیگر از ویژگی های خاص صدای فریدون آسرایی، آرامش به شدت عجیبی است که می شود در هر کلمه اش شنید و این شاید کار هر کسی نباشد، درباره این آرامش و این تُن صدای آرام برای مان بگویید.
هر آدمی یک شخصیت فردی هم دارد و این خصوصیت روی کارش هم تاثیرگذار است. اگر من در صدام آرامشی هست به این خاطر است که من خودم همیشه آرامم و خیلی کم پیش میاد که از چیزی ناراحت و عصبانی شوم! اون چیزی که تو در صدای من شنیدی و می گویی که آرامش دارد، چیزی است که در زندگی خود فریدون آسرایی جریان دارد! واقعیت ها و حقیقت هایی که من با اونا زندگی کردم، من با همه مشکلاتی که سر راهم قرار داشته جنگیدم و آرامش خودم را حفظ کردم… و در ترانه هایم، هم این را لحاظ و رعایت کرده ام.
فریدون آسرایی شدن شاید در نگاه اول کار ساده و آسانی باشد! اما فریدون آسرایی ماندن کار سختیه، برای این ماندگاری چه کردی؟
خیلی سخت است! خیلی سخت! آمدن خیلی آسان اما ماندن در آن جایگاه سخت و دشوار! البته من هنوز خودم را درآن جایگاه نمی دانم و نمی دانم آیا توانستم خودم را در آن جایگاه ماندگاری حفظ کنم یا نه؟ نمی دانم سلیقه مردم درباره من چیه! خیلی ها هستند که در زندگی شان با اینکه شاید انسان های معروفی هم باشند اما هیچ اتفاقی برایشان نمی افتد! نگه داشتن این شهرت، این ماندگاری خیلی سخت است، این که بتونی خودت را در جایگاهی حفظ کنی که از ذهن مردم بیرون نروی و قدرت این را داشته باشی که سلیقه مخاطبت را محکم توی دستات نگه داری! امیدوارم همانی که گفتی باشم.
خصلت من این است که در درجه اول به شعور مخاطبم احترام می گذارم! تلاشم را بر این مبنا می گذارم که اگر قرار است کاری را برایشان بخوانم، آن ترانه را به بهترین شکل ممکن بخوانم! سعی می کنم کارهایی را به گوش مخاطبم برسانم که خروجی خوبی داشته باشد! اگر کارهای من تا به امروز خوب شنیده شده، شاید یکی از دلایلش این است که من خوب کار کردم! با وسواس و با تدبیر.
هفته و ماه های اول سال ۹۳ را پشت سر گذاشتیم، به اعتقاد فریدون آسرایی موسیقی ۹۳ در مقایسه با سال ۹۲ بخصوص برای موسیقی پاپ چطور گذشت؟
هم خوب بود و هم بد! من آنچنان اتفاق محسوسی احساس نکردم! شاید قطعات خوبی را شنیده باشیم اما کارهایی که به شدت همه گیر باشد و هیت (Hit) را نه، متاسفانه نداشتیم. کارهایی که به شدت مورد استقبال مردم قرار بگیرد، خیلی خیلی کم بود یا بهتر است بگویم اصلا نبود! اما در کنارش اتفاقات خوب هم داشتیم! تعداد آلبوم هایی که وارد بازار شد آنقدر زیاد بود که نمی دانستی کدام یکی را گوش دهی و باز هم در کنار آلبوم ها، کنسرت های خوبی هم برگزار شد اما اگر نظر شخصی من را بخواهی چیز متفاوتی را من نسبت به سال های پیش ندیدم!
پیشرفت کردیم یا پسرفت؟
من آمار کلی در این زمینه ندارم و کارشناس این امر هم نیستم اما چند سالی است که موسیقی، کاری همه گیر و پر مخاطب (Hit) به خودش ندیده. وقتی کاری همه گیر می شود که بشود زمزمه مردم! چند سالی است که خودمون را از شنیدن کارهای خاص و همه گیر محروم کردیم و این اصلا خوب نیست. حالا به نظر تو این یعنی پیشرفت یا پسرفت؟
فریدون آسرایی کسی است که موسیقی را به خوبی می شناسد! باهاش زندگی کرده و ترانه ای را خوانده که می شود زمزمه مردم! در ترانه هایت دنبال چه هستی؟
آرام بودن و عشق! هر چند که قبل از آرام بودن و عشق، اولین حرف، واژه یا چیزی که من در ترانه هایم دنبالش هستم، «امید» است. هر انسانی به امید زنده است! من دلم می خواهد این امید در هر کلمه از ترانه هایم دیده و شنید شود و هم با همه وجود احساس شود!
در کنار این امید چه احساسِ خاصی در ترانه های فریدون آسرایی دیده می شود؟
در تمام این سال هایی که زندگی کردم و گرمی روزگار را چشیدم، همیشه به این فکر کردم که در کنار عشق، امید و بخشندگی باید پایه و اساس زندگی را به اعتماد وصل کرد! همیشه به این معتقد بودم که زندگی اشتراکی و در کنار هم بودن باید منوط به «گذشت» باشد! با گذشت به همه چیز خواهی رسید. حرف من این است که اگر در رابطه هامون جدایی هم به وجود میاد از هم نفرت به دل نگیریم و برای هم خوب بخواهیم. سعی کنیم اگر کسی که بخشی و قسمتی از زندگی مون بوده و ازش جدا شدیم، یاد ما نباشد که به جای گفتن کینه ها از مهربانی هایش حرف بزنیم. این واژه ها، همه چیزهایی است که من در ترانه هایم دنبال شان می گردم.
همین حالا به این فکر کن که همه قدرت موسیقی پاپ ایران توی دستای شما بود! اگر فریدون آسرایی بخواهد حکمی کند یا تصمیمی بگیرد، دلش می خواهد برای این هنر چه کار کند؟
چه سخت پرسیدی! اما اگر دست من بود فکر کنم خیلی خیلی سختگیرتر از وزارت ارشاد می شدم! نمی دونم چه می کردم! اما به هیچ عنوان کسی را حذف نمی کردم، بهتره بگم اصلا موافق حذف نیستم. در عوض معتقدم «باید موسیقی بَد هم باشه تا موسیقی خوب بهتر شنیده بشه» و خودش را نشون بده! اگر واقعا همه قدرت موسیقی ایران دست من بود کاری می کردم که چندتا کار خوب که درخور و شایسته مردم و صدا و سیماست به جا بماند! ما این همه موزیسین با استعداد و نوازنده چیره دست داریم، لااقل کارهایی بسازیم و برای کارهایی هزینه کنیم که…!
اگر من بودم موسیقی های امروزی، نواحی، محلی را با ارکسترهای بزرگ اجرا می کردم، اون هم در فضای جدیدتر… اما کار دیگری که من یقینا انجام می دادم این بود که همه بچه های موسیقی را بیمه می کردم و حداقل حقوق را براشون در نظر می گرفتم! کاری می کردم که کسی که همه هَم و غمش را گذاشته برای موسیقی و در این راه تحصیل کرده، در راحتی زندگی کند.
آرزوی خودت برای این موسیقی چیه؟ صرفا برای کار خودت؟ برای کارهایی که تا به امروز فریدون آسرایی خوانده و از حالا به بعد هم می خواهد بخواند؟
چه خوب که این سوال را پرسیدی، واقعا یکی از چیزهایی که من همیشه آرزوی آن را داشتم، این بوده که یکی از کارهای قدیمی را با موسیقی مدرن امروز بازخوانی کنم! خیلی کارها هست، خیلی از آرزوها در دنیای موسیقی فریدون آسرایی وجود دارد که دلم می خواهد بهشون برسم. آرزوم اینه که ترانه «بوی سیب» را با یک ارکستر بزرگ اجرا کنم! دلم می خواهد با یک سمفونی بزرگ از ترانه «بوی سیب» بسازم! خیلی دلم می خواهد این آرزو هر چه زودتر به واقعیت تبدیل شود، حتی وقتی آن صحنه را خودم تصور می کنم، حال خوبی پیدا می کنم!
موسیقی پاپ ما همون چیزی است که ما دوستش داریم! باهاش ارتباط می گیریم اما انگار باز هم یک چیزی در این موسیقی کم داریم. این کمبود را در چی می بینی، شمایی که سال هاست داری با این واژه ها موسیقی، ملودی، نت و ساز زندگی می کنی؟
اگر نسبت به موسیقی دنیا بخواهی مقایسه کنی که خیلی چیزها کم داریم! اما این فاصله اصلا کم نیست! به موسیقی هندی نگاه کن، موسیقی شناخته شده ای است در جهان! وقتی که موسیقی هندی، عربی، ترکی، یونانی را می شنوی می دانی که موسیقی شناخته شده ای است! اما موسیقی ما متاسفانه نتوانسته خودش را در جهان نشان بدهد. چه موسیقی سنتی مان و چه موسیقی مدرنی که داریم از آن حرف می زنیم! نمی دانم این فاصله را چطور می شود جبران کرد! یا همون کمبودی که تو ازش گفتی را چه جوری می شود پر کرد! امیدوارم که موسیقی ما به سمت درستی برود و جایگاه خوبی در جهان داشته باشد!
نمی خواهم سوال های ساده بپرسم اما هر خواننده ای یک شاهکار دارد! خودت را به جای فریدون آسرایی بگذار و خودت درباره خودت بگو بعد از خواندن کدام ترانه خودت را تحسین کردی؟
تو چقدر سخت می پرسی! خیلی سخته که بگم بعد از خواندن کدام آهنگ خودم را تحسین کردم! خب قطعه «غریبه» برایم جایگاه ویژه و خاصی دارد! غریبه یکی از اون قطعاتی بود که بعد از ساختش بارها و بارها آن را با گوش جان گوش کردم و برای خودِ فریدون، تحولی بود در دنیای موسیقی، اما قطعه «آهای خوشگل عاشق» حرفی دیگری بود چون این نوع خواندن من را سوق داد به سمت احساسی خواندن!
همین حالا به این فکر کن که قراره فریدون آسرایی موسیقی را برای همیشه کنار بگذارد و شروع کند به نوشتن و قراره اولین کارش هم درباره خودش باشه! قراره کتاب زندگی ات را بنویسی! دباره چی می نوشتی، اسم کتابت را چی می گذاشتی؟
من اتفاقات جذاب و عجیب و غریبی در زندگی ام افتاده که اگر بخواهم آنها را بنویسم فکر کنم باید به چندین فصل تقسیمش کنم! خیلی از دوستانم به من گفتن که بنویس، حیفه، بذار دیگران هم این خاطرات را بخوانند! چون توی هر کدومش شاید بشه زندگی را به شکل خاصی شناخت! نمی دانم شاید یک چند سال دیگر این کار را انجام دادم!
خیلی از اتفاقاتی که در زندگی من افتاد که برای اولین بار است که دارم برای مجله تان از آنها می گویم! روزهای خدمت سربازی ام که ۶ ماه در سوریه دم مرز خدمت کردم و سرباز حافظ صلح بودم! خب همین ۶ ماه با همه اون سختی ها برای من پر بود از خاطرات ناب جوانی! یا ۸ سال زندگی ام در کانادا با همه اتفاقات عجیب و غریبش؛ یه کم عقب تر مهاجرتم از فیلیپین به کانادا! مهاجرتم از کانادا به ایران، درگیر شدن به خاطر مسائل عاطفی و احساسی! یا مریض شدنم که وادارم کرد و مجبور شدم ۶ ماه را فقط روی یک تخت بخوابم. داستان های زندگی فریدون آسرایی خیلی عجیب و غریبه… الان هیچی از اسمش بهت نمی گم تا به زودی زود که قراره این اتفاق بیفته!