علاقه به فرزند و سرد شدن روابط زناشویی
دلایل سرد شدن روابط زناشویی
در زندگی زن و شوهرها گاه موقعیت هایی ایجاد می شود که می تواند تعادلی را که پس از سال ها به دست آمده، برهم زده و زندگی را به سوی عدم تقارن سوق دهد؛ تولد فرزند یکی از این تغییرات است. به دنیا آمدن کودک اگرچه واقعیت خوشایند و اتفاقی میمون است ولی گاه به حدی زندگی زوج ها را تحت الشعاع خود قرار می دهد که شور و شعف پدر و مادر شدن جای خود را با عواطف و احساسات دیگری عوض می کند تا آنجا که فرزند را رقیب خود تلقی کرده و واکنش های متفاوتی از خود بروز می دهند و واکنش های منفی ای که طرفین نسبت به هم بروز می دهند سرمنشأ مشاجره ها و دعواهای خانگی می شود.
یک جایی نوشته بود که در همه دنیا بیشترین میزان افسردگی در افراد، بعد از فوت همسر به وجود می آید. البته این مطلب، حساب ایران را از باقی دنیا جداکرده بود و در ادامه توضیح می داد، در ایران مرگ فرزند می تواند باعث بیشترین میزان افسردگی در افراد شود.
خیلی از مردان و زنان بعد از بچه دار شدن، در جواب این که همسرتان را بیشتر دوست دارید یا فرزندتان را، با جواب قاطعی فرزند را انتخاب می کنند و هیچ وقت به این موضوع فکر نمی کنند که اگر همسری نداشتند قادر به بچه دار شدن نبودند.
این موضوع تا آن جایی اهمیت دارد که خیلی از روان شناسان معتقدند اگر این میزان از علاقه کنترل نشود، آسیب های جدی به زندگی وارد می شود که نخستین نتیجه آن طلاق عاطفی و سست شدن بنیان های خانواده است. در همین راستا با مجتبی دلیر، پژوهشگر اجتماعی گفت وگو کردیم و درباره جزییات بیشتر این آسیب پنهان در خانواده های ایرانی حرف زدیم.
در خیلی از خانواده های ایرانی بعد از تولد فرزند رابطه زن و شوهرها به سمت سردشدن گرایش پیدا می کند، از میزان و عشق و علاقه بین شان کم شده و همه چیز معطوف به فرزند می شود. این موضوع تا چه اندازه می تواند آسیب های جدی به خانواده واردکند و باعث جدایی شود؟
فرزندآوری تغییر بزرگی در نظام خانواده نوپا ایجادمی کند. از نظر روان شناسی هر تغییری چه کوچک و چه بزرگ مولد استرس است. البته تغییرات کوچک موجب استرس های کوچک و تغییرات بزرگ باعث استرس های بزرگ می شود. وقتی عضوی به اعضای خانواده افزوده می شود، روابط اعضا با یکدیگر تغییرمی کند و نقش های جدیدی در خانواده به وجود می آید.
پدرشدن یا مادرشدن نیازمند توانایی هایی است که اگر زوج از قبل برای آن آماده نشده باشد، استرس بیشتری به همراه خواهد داشت. اگر افراد نتوانند استرس های ناشی از فرزندآوری را اداره کنند، رضایت از زندگی مشترک شان کاهش پیدامی کند و بنابر شواهد موجود افراد برای رهایی از استرس دست به کارهای درست یا نادرست می زنند، بنابراین فرزندآوری در صورتی که بجا و اصولی نباشد می تواند باعث اختلال در خانواده شود.
به وجود آمدن این مشکل از چه چیزی ناشی می شود؟ از عاطفی بودن بیش از حد ایرانی ها یا از این که برخی افراد مهارت های زندگی را نیاموختند؟
امروزه مشاوره با متخصصان روان شناسی در مراحل مختلف زندگی از اصول زندگی مدرن است. بخشی از کار روان شناسان مبحث مهارت های زندگی است. واقعیت این است که ما در کشور مهارت های زندگی نداریم! آنچه تحت عنوان مهارت های زندگی در دانشگاه ها و سایر موسسات آموزش داده می شود، از مسیر اصلی خود خارج شده است و از این رو برون داد مطلوب را هم ندارد.
مهارت های زندگی دهگانه استاندارد یونیسف پیش از ورود به دبستان باید اجراشود. مهارت های زندگی کتاب و دفتر ندارد، بلکه باید تعلیم داده شود و پرورش یابد، بنابراین بدون مهارت های زندگی واقعی است که ما بزرگ می شویم اما رشد نمی کنیم.
این معضل بین زوج هایی که زود ازدواج می کنند، شایع تر است، یا زوج هایی که در سنین بالاتر ازدواج کردند؟
ازدواج بهنگام مطلوب است اما در مقابل ازدواج زودهنگام ازدواج دیرهنگام بهتر است. در زوج هایی که خیلی زود ازدواج می کنند، هنوز شخصیت و هویت تثبیت نشده و مشکلات بیشتری خواهند داشت.
براساس علم روان شناسی امروزه ازدواج زیر ٢٥ سال ممنوع است. افرادی که در سنین پایین تر از این ازدواج می کنند با مشکلات بیشتری مواجه می شوند و آفت های گوناگون زندگی مشترک بیشتر دامنگیر ایشان می شود.
همان طور که مطرح شد ازدواج بهنگام مطلوب است اما وقتی زوجی در سنین بالاتر ازدواج می کنند، در مقایسه با زوج های کم سن و سال امکانات بیشتری دارند، این افراد به لحاظ رشد مادی، روان شناختی، اجتماعی، شغلی و… به ثبات بیشتری رسیده اند، بنابراین با مشکلات کمتری مواجه می شوند. هرچند خسران سال های مجردی ایشان قابل جبران نخواهد بود.
عشق به فرزندی که متولد می شود تا چه حد مجاز است؟ آیا روان شناسی اجتماعی وقف تمام و کمال پدر و مادر برای فرزند را جایز می داند؟
البته هر عضو خانواده باید جایگاه خود را حفظ کند. اولویت نخست در خانواده، خود زوج یعنی زن و شوهر هستند. فرزندان در اولویت دوم قرارمی گیرند اما این بدین معنا نیست که باید نسبت به فرزندان محدودیت عشق ورزی داشت، بلکه جنس این دو عشق متفاوت است.
از نظر روان شناسان ضرورت تام دارد که والدین آن قدر به فرزندشان عشق بورزند که جایی برای طلب عشق و محبت از دیگران برای فرزند باقی نماند، یعنی در این زمینه خلایی نباشد که فرزند بخواهد از بیگانه تقاضای پرکردن آن را داشته باشد.
صرف وقت زیاد با کسی الزاما به معنای عشق ورزی و عاشق او بودن نیست. گاهی لبخندی، توجهی، هدیه ای، گوش دادن فعالی، حمایتی، اعتمادی و… می تواند تمام آن چیزی باشد که فرد به آن محتاج است.
چه روشی وجود دارد که این اتفاق نیفتد و بعد از تولد بچه عشق و علاقه بین زن و شوهر ها باقی بماند؟
همان طور که مطرح شد زوج باید پیش از تصمیم به فرزندآوری توانایی های مختلفی را در خود ایجادکنند و آماده فرزندآوری و فرزندپروری شوند. وقتی کودکی متولد می شود، زن و شوهر با حفظ سمت، عهده دار مسئولیت پدر و مادری می شوند. مسئولیت بیشتر، استرس بیشتر. اگر توانایی های زوج کم باشد، مشکلاتی پیش می آید.
زوج ممکن است از وظایف مسئولیت قبلی خود (همسربودن) بزند تا از عهده مسئولیت جدید (والدگری) برآید. در نتیجه ممکن است زوج اظهارکنند که از وقتی بچه عزیز آمده از محبت همسر عزیز کاسته شده است! درود بر این والدین که مقصر را یافتند!!!
خیلی از زن ها بعد از بچه دارشدن از فعالیت های اجتماعی شان دست می کشند تا فرزندشان را بزرگ کنند. خیلی از آنها البته چند سال بعد به این نتیجه می رسند که بچه ها قدر نشناسند و اشتباه کرده اند. شما درباره این موضوع چه دیدگاهی دارید و فکر می کنید روش درست کدام است؟
متاسفانه زندگی امروزی تعارض ها و مشکلات فراوانی برای بشر به همراه داشته است. کسی که مدرک ندارد، مال و اموال ندارد، مرتبه و مقام ندارد و …، گویا درنظر دیگران جایگاه درخور توجهی هم ندارد. متاسفانه در روزگار کنونی افراد به دنبال داشتن هستند و نه به دنبال بودن.
افراد می خواهند فلان چیز را داشته باشند، چراکه ارزش وجودی خود را براساس آنچه از جامعه و دیگران دریافت کرده اند در داشتن آن چیز به خصوص می دانند. اما کمتر کسی را می بینیم که به بودن فکر کند. انسان بودن، عاشق بودن، مهربان بودن، صبوربودن… و مادر بودن. گویا بودن برای انسان امروزی آنقدرها هم ارزشمند نیست. این فریبی است که انسان امروز خورده است.
شما هر آنچه را که می خواهید داشته باشید اگر به دست بیاورید روزی از دست خواهید داد اما بودن یعنی تجربه کردن لحظه لحظه یک عمر زندگی. حال، این بودن می تواند همراه با داشته یا نداشته هایی باشد. کسی که به جای داشتن رویکرد بودن را نسبت به زندگی اتخاذمی کند، کمتر پشیمان خواهدشد.
در همه جای دنیا بیشترین حالت افسردگی بعد از فوت همسر در یک فردبه وجود می آید اما در ایران مرگ فرزند بیشترین آسیب و افسردگی را ایجادمی کند. این موضوع تا چه اندازه به فاصله گرفتن زن و شوهر ها بعد از چند سال زندگی مشترک بستگی دارد؟
البته ممکن است زمانی که همسر در قید حیات است، چنین نظری وجود داشته باشد که مرگ او چندان هم ضربه بزرگی نخواهد بود اما در عمل چنین نیست و مرگ همسر در ایران هم مثل همه جای دنیا بزرگترین استرس آور روانی است، مگر این که او واقعا همسر نباشند و به قولی طلاق عاطفی اتفاق افتاده باشد که در این صورت به کاربردن عبارت مرگ همسر خیلی هم درست به نظر نمی رسد.
اما مرگ فرزند جزو شدیدترین انواع استرس هایی است که یک فرد ممکن است در طول عمر خود تجربه کند. هیچ والدی انتظار ندارد که فرزندش پیش از او فوت کند، از این رو درصورت وقوع چنین اتفاقی باید انتظار واکنش های شدید را داشته باشیم، البته در مرگ فرزند بیشتر با مادر همدردی می شود و احساسات پدر اغلب نه تنها نادیده گرفته می شود، بلکه گاهی به گونه ای با او رفتار می شود که گویی در مرگ فرزند خود مقصر بوده است! چرا که تصور بر این است که پدر وظیفه محافظت از اعضای خانواده را برعهده دارد…
روان شناسی در این مورد خاص تا چه اندازه می تواند به پدر و مادرها کند، در واقع عاطفه و علاقه به فرزند چیزی هست که قابل کنترل باشد؟
زندگی کوتاه تر از آن است که جدی گرفته نشود. زندگی کردن کار ساده ای نیست. ساده لوحانه است که تصورکنیم همه چیز را درباره زندگی می دانیم. از طرفی قصور در رجوع به منابع متعدد دردسترس برای دانش و بینش افزایی درباره زندگی نابخشودنی است.
٣٠ سال پیش دیدن تابلوی روان شناس در یک درمانگاه تعجب آور بود اما امروز تقریبا هر کسی می داند که حوزه کار روان شناس چقدر گسترده و نافع است. دیگر کمتر کسی است که فکر کند کار روان شناس محدود به بیمار روانی است. روان شناسی یک علم تجربی، پایه و مادر است که بیش از ٥٦حوزه مطالعاتی دارد. امروزه هیچ کس نمی تواند ادعاکند که بی نیاز از این تخصص است.
خوشبختانه با تلاش های مجدانه همکاران من در سازمان نظام روان شناسی و مشاوره کشور روان شناسان مورد تأیید با تابلوی مخصوص در سراسر کشور دردسترس افراد قرار دارند. سازمان نظام روان شناسی و مشاوره هر استان مرجعی ذیصلاح برای کسب اطمینان از مورد تأییدبودن هر روان شناس و مشاوری در آن استان است.
بنابراین توصیه می شود هر فردی در هر جایگاه و در هر مرحله ای از زندگی از کودکی تا کهنسالی با مراجعه به روان شناس مورد تأیید از راهنمایی، مشاوره و سایر خدمات تخصصی همکاران من بهره مند شود. زوجی هم که قصد فرزندآوری دارند با مراجعه به روان شناس ماهر و متعهد می توان این مرحله حساس از زندگی مشترک را به بهترین شکل ازسربگذراند.