دوبیتی های عارفانه و غمگین در مورد خداوند
دوبیتی های غمگین زیبا و ناب در مورد خدا
گاهی اوقات احساسات ما انسان ها به قدری درگیر می شود که هیچ راهی برای بیان آنها پیدا نمی کنیم احساساتی که ما را غرق خاطرات گذشته و حال می کند. در این نوع احساسات خواندن متن ها و اشعار عاشقانه و عارفانه که بیانگر حس واقعی ما است بسیار کمک کننده می باشد.
به همین منظور ما در نمناک مجموعه ای کامل از غم انگیزترین و زیباترین شعرهای عاشقانه را با موضوعات دلتنگی ، جدایی ، دوری یار ، تنهایی و… در اختیار شما کاربران عزیز قرار داده ایم تا با ارسالشان به همسر و عشق زندگیتان احساسات رمانتیک خود را به آنها منتقل کنید.
غم انگیزترین و زیباترین شعرهای عاشقانه
از کبر و خود پرستی بردم ز یاد خدا را
او پرده پوش به عیبم من پرده در حیا را
عهدی دوباره بستم گر نشکنم من آن را
مهلت دوباره خواهـم جبران کنم خطا را
_-_-_—♥️ ♥️ ♥️—_-_-_
الله تویی و ز دلم آگاه تویی
درمانده منم دلیل هرراه تویی
گرمورچه ای دم زند اندر ته چاه
آگه زِ دَمِ مورچه و چاه تویی . . .
_-_-_—♥️ ♥️ ♥️—_-_-_
من گرچه سیه روی و بدم یا الله
از درگه خود مکن ردم یا الله
گفتم که من و این همه عصیان چه کنم؟
گفتی که بیا من آمدم یا الله . . .
_-_-_—♥️ ♥️ ♥️—_-_-_
آن خدایی که به قلبم غم داد
خود او باران داد…
زندگی با عطش ثانیه ها میگذرد…
میشود ثانیه را جریان داد
من خدا را دارم…
_-_-_—♥️ ♥️ ♥️—_-_-_
بودسوزی در نوای اهنگم خدایا.
تو میدانی که دلتنگم خدایا.
دگر تاب پریشانی ندارم.
نه از اهن نه ازسنگم خدایا.
_-_-_—♥️ ♥️ ♥️—_-_-_
با یاد خدا این دل من رام شود
با نام خدا آتشم آرام شود
گر نام تو جاری نکنم من به زبان
الحق که دلم خانه آلام شود
_-_-_—♥️ ♥️ ♥️—_-_-_
اوست هر قافیه و وزن و صدا
اوست جاری به دل ثانیه ها
همه باران ها، همه جریان ها، همه تاب و تب دل، تپش ثانیه ها…
پر از صحبت اوست
با دلم میخوانم:
من خدا را دارم
_-_-_—♥️ ♥️ ♥️—_-_-_
بی یاد خدا غزل شنیدن سخت است
دربند قفس نفس کشیدن سخت است
در فصل خزان عمر با دست تهی
در بستر خاک آرمیدن سخت است
_-_-_—♥️ ♥️ ♥️—_-_-_
خوشا یاد خدا از صبح تا شام
تمام زندگی و ، …..کل ایام
خوشا وقتی که رفتن شد مقدر
زما ماند به …جا نیکوئی نام
_-_-_—♥️ ♥️ ♥️—_-_-_
یاد آن روزی که یاری داشتیم
این چنین خوار نبودیم ، اعتباری داشتیم
ای که ما را در زمستان دیده ای با پشت خم
این زمستان را نبین ، ما هم بهاری داشتیم
_-_-_—♥️ ♥️ ♥️—_-_-_
ترسم که تو هم یار وفادار نباشی
عاشق کش و معشوق نگه دار نباشی
من از غم تو هر روز دو صد بار بمیرم
تو از دل من هیچ خبردار نباشی
_-_-_—♥️ ♥️ ♥️—_-_-_
آن عشق که دیده گریه و آموخت ازو
دل در غم او نشست و جان سوخت ازو
امروز نگاه کن که جان و دل من
جز یادی و حسرتی چه اندوخت ازو . .
_-_-_—♥️ ♥️ ♥️—_-_-_
خسته ام از لبخند اجباری
خسته از حرف های تکراری
خسته ام از آدم های تکراری
خسته از محبت های خالی
_-_-_—♥️ ♥️ ♥️—_-_-_
امشب شب رویای تو بود و تو نبودی
در دل همه آوای تو بود و تو نبودی
دل زیر لب آهسته تمنای تو میکرد
در حسرت دیدار تو بود و تو نبودی . . .
_-_-_—♥️ ♥️ ♥️—_-_-_
تو این سکوت بی کسی صدای دلدار و ببین
تو این شبا تو رویاها چهره عاشق رو ببین
وقتی دلت تنگه براش بغض چشاتو میگیره
تو لحظه های عاشقی نم نم بارون رو ببین
_-_-_—♥️ ♥️ ♥️—_-_-_
تو مثل مرهم یاسی برای قلب شکسته
تو مثل سایبان امیدی برای یک دل خسته
تو مثل غنچه لطیفی به رنگ حسرت شبنم
تو مثل خنده یاسی و مثل غربت یک غم
_-_-_—♥️ ♥️ ♥️—_-_-_
عاشقی با قلب من بیگانه شد
خنده از لب رفت و یک افسانه شد
حس و حالی بعد عشق آمد پدید
بعد آن شب زندگی غمخانه شد
_-_-_—♥️ ♥️ ♥️—_-_-_
دیگر بوی بهار هم سرحالم نمی کند
چیزی شبیه گریه زلالم نمی کند
آه ای خدا مرا به کبوتر شدن چکار ؟
وقتی که سنگ هم رحمی به بالم نمی کند
_-_-_—♥️ ♥️ ♥️—_-_-_
بغضی که مانده در دل من وا نمی شود
حتی برای گریه مهیا نمی شود
بعد از تو جز صراحت این درد آشنا
چیزی نصیب این من تنها نمی شود
_-_-_—♥️ ♥️ ♥️—_-_-_
بر سر آتش تو سوختم و دود نکرد
آب بر آتش تو ریختم و سود نکرد
آزمودم دل خود را به هزاران شیوه
هیچ چیزش به جز از وصل تو خشنود نکرد
_-_-_—♥️ ♥️ ♥️—_-_-_
جان غمگین ، تن سوزان ، دل شیدا دارم
آنچه شایسته عشق است، مهیا دارم
سوز دل، خون جگر، آتش غم، درد فراق
چه بلاها که ز عشقت من تنها دارم
_-_-_—♥️ ♥️ ♥️—_-_-_
دلم گرفت از آسمون، هم از زمین هم از زمون
تو زندگیم چقدر غمه، دلم گرفته از همه
ای روزگار لعنتی، تلخه بهت هر چی بگم
من به زمین و آسمون دست رفاقت نمی دم
_-_-_—♥️ ♥️ ♥️—_-_-_
چه کسی حرف مرا می فهمد؟
چه کسی درد مرا می داند؟
در پس پرده ی اشک چشمم
چه کسی راز مرا می خواند؟
_-_-_—♥️ ♥️ ♥️—_-_-_
ز تلخی سکوتت من چه بگویم
همان بهتر که از غم ها نگویم
تو کاری کرده ای با بی وفایی
دگر از عشق خود با کَس نگویم . . .
_-_-_—♥️ ♥️ ♥️—_-_-_
دنیای دنی پر هوس را چه کنی
آلوده هر ناکس و کس را چه کنی
آن یار طلب کن که تو را باشد و بس
معشوقه صد هزار کس را چه کنی
_-_-_—♥️ ♥️ ♥️—_-_-_
غریبی بس مرا دلگیر دارد
فلک بر گردنم زنجیر دارد
فلک از گردنم زنجیر بر دار
که غربت خاک دامنگیر دارد’
_-_-_—♥️ ♥️ ♥️—_-_-_
دلت را خانه ما کن مصفا کردنش با من
به ما درد خود افشا کن مداوا کردنش با من
بیا و قطره اشکی که من هستم خریدارش
بیا و قطره اخلاص دریا کردنش با من
_-_-_—♥️ ♥️ ♥️—_-_-_
ﺷﺒﻬﺎ ﮔﺬﺭﺩ ﮐﻪ ﺩﯾﺪﻩ ﻧﺘﻮﺍﻧﻢ ﺑﺴﺖ
ﻣﺮﺩﻡ ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﻭ ﻣﻦ ﺍﺯ ﻓﮑﺮ ﺗﻮ ﻣﺴﺖ
ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺧﻮﯾﺶ ﺧﻮﻧﻢ ﺭﯾﺰﯼ
ﺗﺎ ﺟﺎﻥ ﺑﺪﻫﻢ ﺩﺍﻣﻦ ﻣﻘﺼﻮﺩ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ !
_-_-_—♥️ ♥️ ♥️—_-_-_
با دیدن تو دست و دلم می لرزد
زیبایی تو چقدر وحشتناک است
انگار که چاره ای ندارم دیگر
دختر!پدر تو بود چوپان می خواست؟