نگار عابدی که مدتی قبل با سریال شمعدونی و در نقش شیرین به ایفای نقش میپرداخت این شبها شاهد بازی او در سریال گاهی به پشت سر نگاه کن هستیم نقشی که شباهت هایی که با سریال سروش صحت دارد.
*از زمان حضورتان در تلویزیون ، در سه سریال دودکش ، شمعدونی و گاهی به پشت سر نگاه کن سه نقش بسیار متفاوت را بازی کردید.انگار بعد از یک نقش آرام، حالا به سمت ایفای نقش زنهایی پر شرو شور تمایل پیدا کرده اید.
سریال دودکش به لحاظ نوع و جنس کمدی، با شمعدونی خیلی فرق داشت. در دودکش جنس کار به زندگی واقعی واقعی نزدیکتر بود. درواقع آدمها همگی شخصیت بودند و کاملا شخصیت پردازی داشتند. حالا گهگاه در موقعیتهای طنز هم قرار می گرفتند و با یک وجه کمیک، یک مقدار از واقعیت دور می شدند. منتها شمعدونی از جنس دیگری است. سیتکام(کمدی موقعیت)* است که آدمهای آن همه از جنس تیپ-کاراکتر هستند.
درواقع روی مرز باریک بازیگری نزدیک به واقعیت و فکاهی قرار می گیرند. شیرین هم یک جور تیپ-کاراکتر بود. نوع کمدی ای که سروش صحت مد نظرش بود این نوع بازی را می طلبید. من در تئاتر سالهای سال نقش های زیاد و متنوعی بازی کردم ولی تجربه نقشهای متفاوت در کار تصویر، یک مقدار سخت تر و دور از دسترس است.
*منظورتان سختی پیدا کردن نقش های متفاوت در کمدی است؟
نه فقط کمدی. در تصویر چون نیاز است فیزیک آدم خیلی با نقش ها هماهنگ باشد به همین دلیل هم خیلی شانس آدم محدود می شود. در تئاتر می توانی در سن ۲۰ سالگی نقش آدم ۸۰ ساله را بازی کنی اما در سینما نمی توانی. باید بین همه چیز هماهنگی وجود داشته باشد و به همین دلیل یک مقدار شانس انتخاب سخت تر است. من اصولا علاقه دارم همه ژانرها را تجربه کنم. جدی، کمدی، درام، تراژدی و … همیشه هم در کارنامه کاری تئاترم این تنوع وجود داشته اما در تصویر این تنوع یک مقدار کمتر است. مخصوصا تلویزیون که از سراسر ایران مخاطب دارد و باید مطابق چارچوب خاصی عمل کند. بنابراین دراین صورت محدودیت بیشتر هم می شود. اصولا در سریال های طنز یک سری آدم های اشکال تراش داریم و یک سری آدم های جاده صاف کن. یا شما باید آن وری باشی یا ای نوری. خب به دلیل همین محدودیت ها برایم جالب بود که یک مرتبه بعد از افروز مظلوم و آرام، بیایم شیرین را بازی کنم و تفاوت فاحشی را در تلویزیون تجربه کنم. چون متفاوت بودن و نقشهای متفاوت بازی کردن را خیلی دوست دارم. در واقع این شانس را آوردم.
یک بار در نوجوانی جمله ای را از دکتر حسابی شنیدم که خیلی رویم اثر گذاشت. می گفت در هرکاری که داریم و انجام می دهیم، سعی کنیم بهترین باشیم. اگر نجاریم بهترین نجار باشیم اگر هنرمندیم بهترین هنرمند و … این حرکت باعث می شود اگر خیلی هم خوب نباشیم، حداقل متوسط رو به خوب باشیم. من واقعا عاشق کارم هستم.
*درباره نقش افسر در گاهی به پشت سر نگاه کن چطور؟ اینجا دیگر فضای کمدی وجود ندارد. همه چیز رئال است و افسر هم نماینده یک زن پایین شهری در ابتدای دهه هفتاد است.
اتفاقا افسر جزو آدم های شر به حساب می آید اما آدم مسئله درست کنی نیست. آدمی است که به خاطر سختی هایی که در زندگی کشیده و مصیبت هایی که تحمل کرده یک مقدار زمخت شده و نمی خواهد اجازده دهد که دیگران حقش را بخورند.
*اما مثل شیرین یک شرارت هایی درونش دارد.
در عین حال که جنس رفتاری شیرین و افسر، شر گونه است اما باهم تفاوتهایی هم دارند. شیرین از این خانم های سطحی نگر و تازه به دوران رسیده ای است که همه اش می خواهد به این و آن تکه بیندازد. درواقع سختی های افسر را نکشیده و نگران از دست رفتن حق و حقوقش نیست. درواقع افسر می تواند برای تمام رفتارهایش دلیل داشته باشد اما شیرین بدون دلیل شر است.
*یکی از ویژگی های بازی شما چه زمانی که در یه حبه قند حضور داشتید چه «دودکش» و این دو سریال آخر، این است که تمام شخصیت ها را در حد خودشان قابل باور بازی می کنید. انگار هرکدام از این شخصیت ها را در زندگی شخصی مان قبلا بارها دیده ایم. شیرین همان زن تازه به دوران رسیده و حرص دربیاری است که بارها با او مواجه شده ایم یا الان در «گاهی به پشت سر نگاه کن» باز هم افسر در ذهن همه ما ما به ازا دارد. قطعا کارگردان یک بخشی از هدایت بازی ها را دارد اما بخش مهمی از واقعی شدن نقش ها دست خود شماست؟
این برمی گردد به نوع نگاه و شیوه ای که بازیگر برای رسیدن به نقش انتخاب می کند. یک بار در نوجوانی جمله ای را از دکتر حسابی شنیدم که خیلی رویم اثر گذاشت. می گفت در هرکاری که داریم و انجام می دهیم، سعی کنیم بهترین باشیم. اگر نجاریم بهترین نجار باشیم اگر هنرمندیم بهترین هنرمند و … این حرکت باعث می شود اگر خیلی هم خوب نباشیم، حداقل متوسط رو به خوب باشیم. من واقعا عاشق کارم هستم. این باعث می شود که یا نقشی را نمی پذیرم یا وقتی می پذیریم کاملا روی آن چنبره میزنم. راجع به آن مطالعه می کنم، فکر می کنیم مردم شبیه به آن را می بینم. به اطرافیانم زیاد دقت می کنم. به ریتم حرف زدن، ریتم راه رفتن و … بعد فکر می کنم کسی که اینطوری حرف می زند از کجا آمده؟ چرا اینطوری حرف می زند؟ چه خانواده ای دارد؟ و … همه اینها را به ذهن می سپارم. در کنار همه اینها تمرین و ممارستی که سالها در تئاتر انجام داده ام هم نقش مهمی دارد. درواقع در این زمینه مدیون تئاتر هستم.
*اما قطعا برای خیلی از پروژه ها زمان زیادی برای تمرین و مطالعه وجود ندارد. یعنی نمی شود برای ساخت و پرداخت یک شخصیت، زمان زیادی صرف کرد. مخصوصا اینکه اصولا کارهای تلویزیونی خیلی با عجله ساخته می شوند.
الان متاسفانه پروژه های سینما و تلویزیون ما همگی دارند با عجله جلو می روند. تنها کاری که سر آن تمرین زیادی داشتم «یه حبه قند» بود. آقای میرکریمی دو سه ماه برایمان دورخوانی می گذاشت و راجع به آن صحبت می کردیم. در سایر کارها اما معمولا تمرینی وجود ندارد. شیوه کار سینما و تلویزیون طوری است که همه چیز زمان بندی دارد، سر موعد مقرر باید کار را برسانید و زمان زیادی برای تمرین باقی نمی ماند. این تمرینات قبلی آنجا به دردت می خورد.
* افسر زنی است که شاید خیلی از ما در اطرافیانمان ندیده باشیم و بیشتر از جنس کاراترهای خلق شده داخل کتابهاست. حتی نسل آن هم با الان فرق می کند. بنابراین شاید الگو گرفتن به آن شکل درباره اش وجودنداشته باشد.
افسر زنی است که اطراف تهران زندگی می کند. کار می کند، رخت می شوید و … بهرحال همه ما در دوران کودکی، اطرافمان خانه های قدیمی زیادی دیده ایم. زنهای قدیمی زیادی را می شناختیم. دیده بودیم که چطور راه می روند، حرف می زنند و … به عنوان یک بازیگر باید می توانستم آن خاطرات را بازسازی کنم. باتوجه به زندگی ای که افسر از سر گذرانده به این تعریف رسیدم که خب اینطوری راه می رود، اینطوری لباس می پوشد. کلید را گره می زند به روسری اش چون وقت برای منظم بودن ندارد. می خواهد سریع وسط معرکه باشد و عقب نماند. حواسش به همه چیز هست. شوهرش سال ها کار خلاف می کرده و او هم زرنگ شده. یک چنین کسی نمی تواند خیلی آرام و خانوم باشد. افسر اصلاآدم بدی نیست بدبخت است. بعد از همه زجرهایی که کشیده می خواهد استفاده کند.