چهره های خبرساز هفته، از ترانه علیدوستی تا پرویز مظلومی
چهره های خبرساز هفته
مسعود فراستی یا (جدی نگیرید، هفته)
درخواست شلاق برای فراستی منتقد برنامه ی هفت و صحبت های غیر متعارفی که بیان کرده..
در این بازی های رسانه ای گاها افراد نقشی را می گیرند که در ابتدا باور ندارند، اما رفته رفته نقش جدید مزه می کند به مذاقشان خوش می آید، فراستی هم یکی از آن ها است که رسانه ها برایش هویت تعریف کرده اند، او از با سوادترین منتقدان سینمایی است و از معدود منتقدین است که مولف است، کتاب های سودمندی در زمینه ی سینما نوشته، نمی شود نظرات او را به راحتی رد کرد، اما او در مقام منتقد و نه یک نویسنده سینمایی در کالبدی رفته که خودش تعریف کننده آن نبوده است..
همیشه مخالف و خلاف جهت آب شنا کردن با هویت رسانه ای او عجین شده، او باید همیشه نظری را بدهد که دیگران نداده اند، فیلمی که همه تمجیدش کنند ضعیف است و فیلمی که همگان ضعیف بدانند حاوی نکاتی است که فراستی نشانمان می دهد، فراستی در پوستی رفته که خودش هم باورش ندارد اما به آن الزام دارد چون هویت از آن می گیرد.
شلاق در این قالب هیچ هویتی را از بین نمی برد اتفاقا به این هویت جان تازه ای می دهد، این شکل از قالب سازی های ارتباطی نهایت تلاشش بر این است که حضور داشته باشد و تیتر و عکس برای خودش بخرد فرقی نمی کند، چرا و به چه قیمتی، اتفاقا در خواست شلاق برای فراستی بیشتر از پیش به کاراکتر مخالف خوانش جان تازه ای میدهد، اندر حکایات پارادوکس های عصر ارتباطات! سال ها نویسندگی و پژوهش در سینما هویت نمی سازد، چند ساعت مخالف خوانی هویت می آورد!
حساب کاربری من در اینستاگرام که گوشی است برای شنیدن شما؛ EMAN.ABDOLI
موفقیت تیم ملی والیبال تجلی خصیصه ای است که مدت هاست فکر میکنیم آن را از دست داده ایم و عمر این از دست دادن آنقدر طولانی شده که گاهی گمان میکنیم از ابتدا نداشته ایم؛ «روحیه جمعی» یا همان تیم ورک، این حس نامطلوب به طور خاص از پس ناکامی های پس از مشروطه دامنه وسیع تری پیدا کرده، این دامنه ی وسیع ناکامی در تحرکاتی که نیاز به توافق جمعی و همدلی دارد، باور ایرانی امروز را کاملا تحت تاثیر قرار داده است.
احزاب به عنوان بارز ترین شکل کار جمعی در حوزه سیاست در تمام صد سال گذشته حتی یک نمونه موفق نداشته اند؛ موفقش حزب توده بود که بعدتر اسناد وابستگی اش رو شد و آن همه سازماندهی در کار جمعی از شوروی هدایت میشد. ورزش اما شکل پر رنگ دیگری از کار جمعی است و این همه ناکامی در ورزش های تیمی در قیاس با موفقیت های بی شمار در ورزش های انفرادی نظیر؛ کشتی و وزنه برداری، دلیل دیگری است که باورمان شود ایرانی جماعت روحیه کار جمعی ندارد، ظاهرا باید باور کنیم که نمی توانیم باهم باشیم اما…
اما همین موفقیت تیم ملی والیبال و همان اتفاقات اسفند سال گذشته در انتخابات مجلس دو مثال نقض است؛ در هردو روحیه کار جمعی در بالاترین سطح خودش را نشان داد، اشکال کار ظاهرا جای دیگریست اگر دو بار شده پس می تواند باز هم تکرار شود، ایران سرزمینی است که ۲۵۰۰ سال در همین جغرافیا معنا پیدا کرده این همه اقوام گوناگون هزاران سال همنشین هم بوده اند، در طی این سال ها کل جهان و تمام مرزها دگرگون شده، ولی ایران با این همه رنگارنگی با همت یک روحیه جمعی حفظ شده است، ما ذاتا روحیه جمعی داریم اما این که چرا این روحیه جمعی فقط در شکل احساسی و جو زده اش در کف خیابان تجلی پیدا می کند، پرسشی است که پاسخش در جیب سیاست گذاران فرهنگی است.
فاطمه کوچولو یا (مدیران گذار، هفته)
فاطمه دخترکی که در بوستان کوهسار تهران در چاهی افتاد که سرپوش نداشت و جان باخت.
مدیریت شهری تمثیلی از بی شمار موقعیت های مدیریتی است که در ساختار اداری ایران امروز وجود دارد، موقعیت هایی که مدیرانی می پسندد که ما نامش را می گذاریم؛ «مدیران در حال گذار» در واقع کسی که بر چنین مسندی می نشیند، نگاهش به موقعیتی دیگریست و از این صندلی پلکانی درست می کند که به ارتفاعی بالاتر برسد( به طور مثال:بخشدار می شود که استاندار شود)، اشتباه نکنید مدیر مقصر نیست! این ذهنیتی است که شرایط بوروکراسی ایرانی از مدیرانش طلب می کند، اما چنین مدیری چگونه مدیریت می کند.
مدیر در حال گذر در دو بخش فعالیت می کند، بخش اول آن جایی است که باید پر دامنه و تبلیغاتی نشان داد، پروژه های پر سر و صدا و چشمگیر ، هم دل خودی را شاد می کند، هم دهان غیر خودی را می بندد، اقداماتی که رگه هایی از پوپولیسم در خودش دارد و بی تعارف عوام فریبانه است، اما بخش دوم یا همان پناه سازمانی.
پناهگاه چون حاشیه امنیت ایجاد می کند برای مدیر در حال گذار از واجبات است، لابی گذاشتن با آن هایی که نفوذ دارند همان جان پناه است، به هر حال برای پیشرفت باید عده ای همراه داشت.مدیر در حال گذار یا در حال لابی گذاشتن است یا تبلیغات می کند و این دو هیچ کدام نسبت مستقیمی با پاسخگوئی و مسئولیت پذیری و البته کار تخصصی ندارند، خدا به خانواده ی فاطمه جان صبر بدهد.
عارف یا (دموکراسی، هفته)
علی لاریجانی بار دیگر به ریاست مجلس رسید و محمدرضا عارف با نزدیک به صد رای جایگاه خودش را در مجلس شناخت.
قضاوت های سطحی که در مورد انتخاب رئیس مجلس می شود بوی نا و عقب افتادگی سیاسی می دهد، دموکراسی فقط صندوق رای نیست، اصلا دموکراتیزاسیون یا روندی که منجر به دموکراسی می شود مهم تر است و این همان اتفاقی است که در ایران در حال رخ دادن است و دموکراسی محدود به صندوق رای نمانده است.
رسیدن به ساز و کاری که منجر به حکومت مردم بر مردم می شود، خیلی دشوارتر و پیچیده تر از آن است که با یک صندوق رای و چند اسم به دست بیاید(خیلی از دموکراسی های نمایشی دنیا این گونه اند بر خلاف جمهوری اسلامی ایران که مولفه های راستین دموکراسی را دارد)، این که در کشوری انتخابات انجام می شود، حتما نشان دموکراسی نیست، حتی نشانه های مثل مشارکت بالا نمی تواند وجود یک نظام سالم و شفاف که بر پایه دموکراسی شکل گرفته است را ثابت کند، دموکراسی تنها و تنها در تکثر و رقابت معنی می گیرد، هر چه صداهای متفاوت تر و متنوع تر به گوش برسد، هر چقدر رقابت داغ تر و سالم تر باشد دموکراسی حضور قدرتمندانه تری دارد.
خیلی تفاوتی ندارد که علی لاریجانی بر مسند ریاست بنشیند یا محمدرضا عارف؛ اصلاحاتی ها بیشتر باشند یا اصولگریان، مهم تر ازاین نام ها شکل رقابت و شکل به کرسی نشستن است که در این زمینه در مجلس دهم به وضوح نشانه های مثبتی نسبت به دوره ی پیشین وجود دارد از نشانه های دموکراسی رقابت متکثر تر و متنوع تر در این دوره وجود داشته ، همچنین نوع ورود افراد و جناح ها به مباحث انتخاباتی آبرومندانه تر بوده و فضا به سمت عقلانیت و آرامش حرکت کرده، در این میان باید امیدوار بود که مجلس شرایط بهتری خواهد داشت.
در این میان تیترها و بلندگوهایی که فضای سیاست ورزی را هیجانی و ملتهب می کنند سطح سیاست را تقلیل می دهند و به قولی نزدیک تر به یک دموکراسی واقعی تر هستند، در این میان تکلیف مردم کوچه و خیابان هم روشن است. باید با ذهن محاسبه گر به سیاست نگاه کرد و از نگاه احساسی و سانتی مانتالی که سیاست ورزی را به جدل و کری خوانی کاهش می دهد پرهیز کرد.
پرویز مظلومی یا (دام، هفته)
نیمکت استقلال دست به دست شد؛ پرویز مظلومی رفت و علیرضا منصوریان آمد.
صحبت های پرویز مظلومی در برنامه نود و افشاگری شب بعد از دربی که اشاره به رایزنی با فرهاد مجیدی داشت، سر از زخمی باز کرد که چند سالی دامان پرسپولیس و استقلال را گرفته، درد چیز دیگری است و درمان دیگری می آورند ، حکایت آدمی است که سرش درد می کند و دندانش را می کشند.
منصوریان مربی خوش فکر و تا امروز موفقی است، تیم هایش تاکتیکی بازی می کنند و از لحاظ روحی به رغم کم سن و سالی بر اوضاع تیم هایش مسلط است. ولع منصوریان برای تصرف نیمکت تیم آبی قابل درک است، اما چه کسی تضمین می دهد که سرنوشت یحیی گل محمدی در انتظار منصوریان نباشد.
از روزی که پای مدیران سیاسی به فوتبال باز شد، گردش مالی این ورزش پر طرفدار زیاد شد، نام های فوتبالی و محبوبیت ابزاری شد که خیلی ها با استفاده از آن مصونیت ایجاد کردند. دیگر علی دایی فقط علی دایی نبود او یک نام بود که میشد جذبش کرد و سکوها را مال خود کرد، علی دایی یک مصداق بود، این نام را به کلی چهره محبوب دیگر تعمیم بدهید؛ علی کریمی، فرهاد مجیدی و…
آن مدیری که پشت منصوریان قایم می شود نه دلش به حال خیل طرفداران آبی سوخته، نه برای آینده ی روشن مربی جوان سرمایه گذاری کرده، او به فکر رزومه ی کوتاه مدت و شهرتی است که در کنار نام های مطرح فوتبالی به دست می آورد، از فردای انتصاب کلی مصاحبه رنگارنگ می کند و میخ خودش را می کوبد، با منصوریان و این جنس تغییرات می شود به موفقیت رسید اما نمی شود آرامش پیدا کرد، آرامش در بلند مدت معنا پیدا می کند و موفقیت می تواند اندازه ی یک فصل باشد.
مانی حقیقی یا (کارگردان، هفته)
حقیقی نوه ابراهیم گلستان است و این روزها دو فیلم روی پرده دارد؛ پنجاه کیلو آلبالو و اژدها وارد می شود.
این از خاصیت رسانه هاست که برای ایجاد جذابیت همیشه نیاز به دوقطبی های گوناگون دارند تا بتوانند با تقابل و تصادم جلوه گر باشند، پرسپولیس در کنار استقلال ایجاد جذابیت می کند و سینمای روشنفکری در کنار سینمای عامه پسند، همچنان که موسیقی مردمی در کنار موسیقی نخبه پسند جلوه دارد، رسانه ها هم برای بفروش بودن و دیده شدن تمام پدیده ها را برای ما دسته بندی می کنند که ما از مزه ی تقابل آن ها مشتری رستوران ستاره ها شویم.
مانی حقیقی اما بازی رسانه ها را به هم زده، او کارگردان خاص و روشنفکر مآب اژدها وارد می شود یا یک کارگردان سود جو و لمپن که فیلمی سخیف و بی ارزش در حد ۵۰ کیلو آلبالو می سازد؟ یا اصلا هیچکدام! او نوه ی ابراهیم گلستان است و وارث آن همه غرور و ابهام او کدام یک از این تعاریف است؟
بهتر است هاله های رسانه ای ایجاد شده دور او را برداریم، گاهی رسانه ها از ازدیاد حضور ابهام ایجاد می کنند و چشم ها را تصرف می کنند؛ مانی حقیقی بازیگری معمولی است که به لطف خانواده ای سینمایی و هنرمند از رانت حضور در سینما بهره برده و با کارهایی که علاقه او را به فلسفه نشان می دهد شروع کرده و بعضا نشان داده که از پول بدش نمی آید و فیلم های تجاری هم ساخته، او نه روشنفکر خاص و جریان سازی است( نه سواد قابل ملاحظه ای دارد و نه حضور خیلی روشنی) نه آن قدر زرد و بی هویت است که حضورش برای سینما مضر باشد؛ او یک معمولی است در موقعیتی غیرمعمولی و این روزها از این موقعیت استفاده می کند، بیش از هرچیز او انسان است و این حق را دارد که آن طور می خواهد که باشد خارج از تعاریف ما.
ترانه علیدوستی یا (فمینیست، هفته)
خالکوبی ترانه علیدوستی در نشست خبری فیلم فروشنده حاشیه های زیادی به همراه داشته است.
نه اشتباه نکنید اتفاقا آن چه بازیگران استعمال می کنند در بی نهایت ترین حالت تبلیغاتی است و ناخوداگاه کارکرد الگو را پیدا می کند. بالاخره ترانه علیدوستی بازیگر محبوبی است، این روزها بیشتر دیده می شود، حتی «زهرمار» گفتنش مردم را شاد می کند، پس لباسی که می پوشد حرفی که می زند موضعی که می گیرد، مهم است.
نمی شود با جمله هایی نظیر؛« اختیار خودش را دارد» او را توجیه کرد، کاری که علیدوستی می کند استفاده از ابزار شهرتی است که در اختیار دارد، اما هدف از این نوشتار چیز دیگریست، اصلا فنمینست کیست؟ این ایسم های مبهم و رعب برانگیز و منکوب کننده را چند بار برای مردم تعریف کرده ایم؟ به نظر جریانی وجود دارد که از نا آگاهی عموم استفاده می کند و این ایسم های رعب آور را سر بزنگاه به کار می برد تا هر وقت که شد و در جهت منفعت بود کار را پیش ببرد.
گیریم که این خالکوبی نشان فمینیستی است که هسست، اصلا فمینیسم چیست؟ تفکری که تلاش دارد در قالب های مختلف اجتماعی و سیاسی نسبت به برابری حقوق زنان و مردان کنش داشته باشد و البته فمینیسم شاخه های متععددی دارد مثل فمینیسم های رادیکال یا فمینیسم روانکاوانه(بله فمینیسم به آن شکل غربی آن امری مذموم و ناپسند است و هیچ بازیگری نباید آن را تبلیغ کند، اما شاید خانم بازیگر بخش مثبتی از آن را گزینش کرده)، باید توجه داشت که فمینیسم هم مثل هر مکتب دیگری قابل دخل و تصرف است و افراد در جوامع مختلف می توانند آن چه را که می خواهند از این مکتب برای خود و از فیلتر ذهنی خود بردارند (مکاتب منعطف و شکل پذیرند)، حال ترانه علیدوستی لگوی فمینیستی را روی دستش خالکوبی کرده، آیا غیر این است که چون ترانه در جهت اهداف برخی از ما نیست با برچسب زنی قصد منکوب کردنش را داریم؟
پی نوشت:عرف هفت چهره طی این یک سال به گونه ای بوده که یک چهره را دو هفته پیاپی سوژه نکرده ایم، اما این بار اجتناب ناپذیر بود.