مشکلاتی که باعث شکست در ازدواج میشود
اختلاف های هشدار دهنده در ازدواج
برقراری ارتباط و گفتگو یکی از اصلی ترین عوامل موفقیت در ازدواج اسـت. بــدون برخورد و مکالمه درست، اختلافات و جر و بـحـــث ها به مشکلات بسیار بزرگی تبدیل می شوند.
اگر هنوز ازدواج نکرده اید یا در مرحله انتخاب همسر هستید، دانستن تفاوت هایی که می تواند در زندگی مشترک بحران آفرین شود برایتان ضروری است. می خواهیم به شما بگوییم که با توجه به نیازهای مختلف تان، چه همسری را باید انتخاب کنید تا احتمال شکست خوردن تان کمتر شود.
عواملی که منجر به شکست در ازدواج خواهد شد
محافظه کاری یا ریسک پذیری
یکی از مشکلات شایع زن و شوهرها این است که یکی از آنها محافظه کارتر از دیگری است. برای مثال وقتی یکی مال اندوز است و دیگری ولخرج ممکن است در زندگی آنها سنگ روی سنگ بند نشود. اینجاست که خودشناسی اهمیت پیدا می کند. باید بدانید خودتان تا چه اندازه اهل ریسک و متهورانه رفتار کردن هستید و چه جور همسری نیاز دارید. در هنگام انتخاب همسر، باید همسری را انتخاب کنید که در زندگی با او احساس نکنید تهور و ساختار شکنی و ریسک کردنش به شما احساس نا امنی می دهد یا برعکس، محافظه کاری اش بند دست و پای شما می شود.
هوش
اگر هوش زن و شوهر به یک اندازه باشد رابطه زناشویی با گرفتاری کمتری روبه رو می شود. توجه داشته باشید که «تحصیلات» ملاک نظر نیست چرا که بعضی از اشخاص بسیار باهوش، به هر دلیل ممکن است به دانشگاه راه پیدا نکنند. منظور این است که زن و شوهر به لحاظ بهره هوشی باید در یک ردیف قرار داشته باشند، باید بتوانند اشیاء و امور را به یک شکل ببینند و درباره آنها به یک شکل صحبت کنند. باید بتوانند افکار خود را توضیح دهند، وقتی به موضوعی نگاه می کنند، ظرافت های آن را به یک اندازه دریابند و… اگر یکی از طرفین ازدواج اغلب گمان کند که همسرش متوجه منظور او نشده است، شرایط ناخوشایندی به وجود می آید. این هوش، تعیین می کند که زن و مرد در روابط شان، حل مسایل زندگی و نگاه به امور جاری چقدر به هم شباهت دارند و چقدر می توانند به هم نزدیک شوند.
میل به قدرت
زن و شوهرهایی که نیاز به قدرت در آنها کم است، تقریبا همیشه با هم می سازند و جور هستند. قدرت طلبی کم، آنها را به مذاکره متمایل می کند. حتی اگر یکی از آنها بیشتر از دیگری نیاز به قدرت داشته باشد هم زندگی مشترک ادامه خواهد یافت چون طرفی که این نیاز در او کم است تا وقتی طرف مقابلش عشق می ورزد، اهمیتی به او نمی دهد. تجربه من نشان می دهد ترکیب مردان عاشق قدرت طلب و زنان عاشقی که خیلی دنبال قدرت نیستند جواب می دهد.
ولی اگر دو نفر نیاز شدیدی به قدرت داشته باشند که معمولا هم همین طور است (چون قدرتمند جذب قدرتمند می شود) یکدیگر را از دایره بیرون می کنند. تنها راه زن و شوهری که هر دو قدرت طلب هستند و نمی توانند نیاز خود به قدرت را در خارج از زندگی زناشویی ارضا کنند این است که طوری با هم همکاری کنند که تلاش مشترک آنها نیاز آنها را رفع کند.
اگر نیاز شما به قدرت و سلطه گری در یک حد باشد، وقتی در دایره حل مساله می ایستید، هیچ کدام تان کوتاه نمی آیید و هر دو روی موضع خود پافشاری می کنید، یعنی کارتان در زندگی مشترک سخت خواهد بود. دفاع کردن از عقاید خود و گفتگو برای توجیه طرف مقابل اقدام خوبی است اما تا وقتی که در حد مذاکره بماند و به بحث و پافشاری روی نظر خود منجر نشود. از یک مرحله ای به بعد، طرفین باید یا با هم صلح کنند یعنی توافق کنند که نظر یکی را بپذیرند یا به نظر طرف مقابل احترام بگذارند و از بحث کردن دست بردارند. زن و مردی که نیاز بالایی به سلطه گری دارند سخت تر با هم کنار می آیند.
عوامل شکست در ازدواج
عشق نامتوازن
نیاز آدم ها به عشق، یکی از تشابه هایی است که باید در ازدواج در نظر گرفته شود. اگر در دوران آشنایی یا نامزدی، یکی از شما به سرعت در عشق و علاقه و وابسته شدن پیش می رود و دیگری کمتر، احتمال دارد عشق نامتوازنی میان شما در حال شکل گرفتن باشد. این موضوع در ادامه زندگی می تواند دردسرساز باشد. عشق بیشتر یکی از زوج ها، برای او ایجاد انتظار و توقع می کند. وقتی عشقی کمتر از آنچه می دهد دریافت می کند، احساس می کند پس زده شده، مورد سردی قرار گرفته و در رابطه خسارت دیده است. از طرف دیگر، آنکه بیشتر عشق دریافت می کند و کمتر عشق می دهد، ممکن است احساس کند دیگری به دست و پای او بند زده، به او چسبیده و فضای کافی به او نمی دهد. این چرخه معیوب می تواند تا ابد ادامه پیدا کند و زوج را از یکدیگر دور و دلخور کند و کار را به جر و بحث بکشاند. به همین دلیل هم هست که ازدواج با افراد مهرطلب معمولا دشوار است چون آنها مدام عشق می دهند و توقع عشق گرفتن دارند. راضی کردن چنین افرادی در یک رابطه عاطفی، کار ساده ای نیست.
نیاز به آزادی
آدم هایی که نیاز زیادی به آزادی دارند، همیشه با روابط صمیمی بلندمدت مشکل دارند اما بیشترین مشکل آنها با ازدواج است. آزادی یعنی نپذیرفتن مالکیت دیگری. وقتی کسی سعی می کند مالکیت این نوع آدم ها شود، مثل آدم هایی که نیاز به قدرت در آنها شدید است، جنگ و دعوا راه نمی اندازند، بلکه زندگی مشترک را ول می کنند. زندگی مشترک وقتی ادامه پیدا می کند که نیاز به قدرت و نیاز به آزادی آدم ها کم باشد. اگر یکی از طرفین نیاز زیادی به آزادی و دیگری نیاز کمی به آزادی داشته باشد، تا وقتی طرف دوم آزادی اولی را محدود نکند مشکلی پیش نمی آید. وقتی نیاز به آزادی طرفین زیاد است گاهی اوقات ازدواج آنها تداوم خواهد یافت و گاهی اوقات تداوم نخواهد یافت. اگر آنها آزادی دلخواه یکدیگر را بپذیرند در کنار هم می مانند. آنها برای با هم ماندن باید در مورد آزادی هایی که می خواهند از یکدیگر سلب کنند، حرف بزنند. باید بدانید که ازدواج موقعیتی نیست که در آن بتوانیم تا آزادی کامل پیش برویم.
میزان انرژی
وقتی یکی از طرفین ازدواج پر انرژی باشد و در مقابل همسر او کم انرژی، با مشکلات عمیق و جدی برخورد می کنند. اختلاف در میزان انرژی در زمینه های مختلف به چشم می آید:میزان معاشرت های اجتماعی، فعالیت های فردی فوق برنامه، انگیزه تحرک و فعالیت، سرعت عمل و… وقتی سطح انرژی زن و مرد یکسان نباشد، همراهی و همپایی در آنها به چشم نمی آید، تفریحات و فعالیت های مشترک مختل می شود و حتی در تعامل دو نفره شان هم فاصله به وجود می آید و زن و مرد مرتب از هم دورتر می شوند.