این بار پاشایی نماها که شمائلی از مرحوم مرتضی پاشایی را با آن کلاه کج و عینکی که معروف شد تداعی می کردند در خندوانه حاضر شدند.
میلاد، احسان و رضا از جوانانی بودند که در هر بخشی پس از یک رفت و آمد از لابه لای حاضران جلو می آمدند و با شکل و قیافه پاشایی، خود واقعی شان را معرفی می کردند.
آرام آرام بحث در خصوص این شبیه سازی جدی تر شد و جوان علت این کار را از تک تک آن ها پرسید. میلاد که به گفته خودش موزیسین است و در ابتدا هم قطعه ای از آن مرحوم خواند، این طور پاسخ داد:یکی اینکه به نظر من مرتضی اسطوره موسیقی نبود بلکه اسطوره اخلاق بود. علاوه بر این او هیچ وقت پشت سر کسی حرف نمی زد.
رامبد با شنیدن این جواب خطاب به میلاد گفت:تو چه قدر مرتضی را می شناختی و با او در ارتباط بودی و اصلا بر چه اساسی صفت اسطوره بودن در اخلاق را به کار می بری؟
میلاد:من بیشتر با اطرافیانش مرتبط بودم و از آن ها راجع به او می شنیدم. در واقع به گونه ای از دور با خودش ارتباط داشتم.
حضور بدل های مرتضی پاشایی در خندوانه
اینجا بود که جوان عنوان کرد:نه، این کافی نیست. آخر وقتی قرار است کسی را بشناسیم به او نزدیک می شویم. چرا که این شناخت قطعا از دور و شنیده های مردم به دست نمی آید و آن قدر نیست که بتوانیم او را اسطوره بخوانیم.
در ادامه احسان راجع به دلیل این حرکتش گفت:اگر بخواهم راستش را بگویم، من خیلی دلم نمی خواست این اتفاق بیفتد و در واقع تصادفی شد. اما بیشتر نظرم روی زنده نگه داشتن یاد مرتضی است و البته تنها در موارد و جاهای خاصی این شکلی می شوم.
جوان باز هم پیگیر شد که کی و چرا اینگونه می شوی؟
او ادامه داد:من کار تقلید صدا انجام می دهم و اصولا حسن ختام هر برنامه ای، با این شکل قطعه ای از پاشایی می خوانم و مخاطبانی را نیز جذب می کنم.
«یعنی تو با شکل دیگران شدن پول درمی آوری و مرتضی هم اینجا به نحوی بهانه ای برای این اتفاق شده است» این جمله جوابیه رامبد جوان به توضیحات احسان بود.
رضا که در کار فروش پارچه است و در زمینه هنر فعالیت خاصی ندارد، درباره این شبیه سازی بیان کرد:من مرتضی را دوست دارم و می خواهم با این کار او را به خودم و دیگران یادآوری کنم.
رامبد جوان خطاب به نفر اول یعنی میلاد گفت:تو که با اطرافیان مرتضی در ارتباط بودی، میدانی او اهل کتاب خواندن بود یا نه؟
میلاد پس از یک مکث و فکر:بله، می خواند.
رامبد:می دانی آخرین کتابی که خواند چه بود؟
میلاد:من نه، نمی دانم.
و نتیجه گیری رامبد از این حرف:این که برای نزدیکی به یک فرد بخواهیم تنها به او فکر کنیم، قطعا کافی نیست و ارزشی ندارد.
در بخش دیگری میلاد گفت که در خانه بیشترشکل خودش است و بیشتر بیرون با این قیافه درمی آید.
رضا هم اظهار کرد:خانواده ام دوست دارند شکل خودم باشم و این خواسته هر پدر و مادری است، برای همین از ۲۴ ساعت ۲۲ ساعت خودمم و ۲ ساعت هم خودم نیستم.
علاوه بر این جوان در جواب تاکید مداوم احسان روی کارش که تقلید صداست و الزام به تغییر ظاهر گفت:با وجود همه این دلایل مسئله این جاست که چرا ما می خواهیم شیه دیگری باشیم، مگر خودمان بودن چه اشکالی دارد؟ همچنین مورد دیگر این است که چرا سلیقه ما به سمت موسیقی غمگین رفته و همه هوادار آن شدند؟ البته این جا منظورم تنها مرتضی پاشایی نیست بلکه علاوه بر سبک او تاکیدم روی گستردگی این اتفاق است.
رامبد پس از این رو به میلاد بیان کرد:تو که موزیسین هستی و به گفته خودت مدیر برنامه داری، چرا با نام خودت الان اینجا نیستی؟ تو می توانی بیشتر تلاش کنی تا دفعه بعد با اسم و کار خودت در هر جایی مثل «خندوانه» حاضر شوی.
میلاد هم در نهایت متفکرانه این موضوع را تایید کرد و بعد هر سه به درخواست جوان کلاه و عینک هایشان را برداشتند و با ظاهری شبیه خودشان قرار شد، احسان و میلاد که به نوعی دستی بر موسیقی دارند شعری با صدا و لحن خود واقعیشان بخوانند.
اما بین این صحبت ها اتفاق دیگری که رخ داد، ورود پسر بچه ای ۶ ساله با شمایل مرتضی پاشایی و اسم صدرا بود که بعد از به روی صحنه آمدنش جوان از او هم علت این ظاهرش را پرسید و گفت:آن موقع که پاشایی فوت کرد تو ۴ ساله بودی، چی از او در ذهنت است که خودت را شبیهش کردی؟
صدرا هم با بیان کودکانه اش که پیش از این به علاقه اش به آهنگ های غمگین اشاره کرده بود، جواب داد:یکبار به کنسرتش رفتم و چندبارهم فیلم هایش را دیدم و یادم است که در آن ها همش می خندید.
رامبد در این لحظه گفت:خوب مهران مدیری که بیشتر می خندد، چرا شکل او نشدی؟
و البته جواب خاصی دریافت نکرد ولی وی پیش از اشاره به علاقه مردم به آهنگ های غمگین این جمله را در ابتدای برنامه خطاب به آن سه نفر عنوان کرد:چرا کسی خودش را شکل ما در نمی آورد؛شکل مهران مدیری، رضا عطاران یا اکبر عبدی که اینجا خودمان را برای خنده شما می کشیم. مگر ما آدم نیستیم؟!
در ادامه این قضیه رامبد از صدرا خواست تا شعری بخواند و او هم قطعه ای از مرتضی را خواند، بعد جوان خواست که کلاه، عینک و کتش را درآورد و سپس با این اتفاق گفت:الان شبیه خودت شدی و این خیلی خوب است. حالا یک شعر شاد بخوان. در همین راستا آهنگ خوشحال و شاد و خندانم فضای استودیو را پر کرد.
در انتهای حضور این افراد جوان اظهار کرد:شما جوانان مملکت ما هستید، ما به حضور شما افتخار می کنیم.
من هم آرزو می کنم که خودتان هر کاری که بلد هستید را برای مردم کشورتان انجام دهید، مرتضی پاشایی هم به اندازه خودش کارهایی را انجام داد و این که ما بخواهیم به هر بهانه ای روی کسی اینگونه تمرکز کنیم، مشکل ماست نه مرتضی. مسئله ای که خودمان باید مانعش شویم.