رضا صادقی خواننده محبوب موسیقی پاپ که در مدت زمان کوتاهی توانست محبوبیت فراوانی بین هوادارانش پیدا کند و با آهنگ مشکی رنگ عشقه در بین مردم شناخته شد چند سالی است ازدواج کرده و یک دختر به نام تیارا دارد. در ادامه گفتگوی رضا صادقی را درباره همسر و دخترش میخوانید.
در سال هایی سیر می کنیم که چهره های قدیم به خوبی توانسته اند رگ خواب مخاطب امروز را در دست بگیرند و پا به پای آنها پیش روند. آلبوم جدید رضا صادقی هم مصداق واقعی همین اتفاق است که او توانسته با نگاهی عمیق در ذائقه نسل جدید محصول جدیدش را در اختیار دوستدارانش قرار دهد. چند هفته پس از انتشار این اثر سراغ این خواننده رفتیم و این بار از زاویه ای جدید با او گپ زدیم:جهان رضا صادقی قبل و بعد از ازدواج. گفتگویی جالب و صحبت هایی که صادقی برای اولین بار حاضر شده بود درباره آنها به اظهارنظر بپردازد. خروجی این گفتگو هم خروجی جالبی شد که در ادامه می خوانید…
بیا در این گفتگو فقط درباره دنیای جدیدت حرف بزنیم. از روزی که وارد فضای خانواده و تأهل شدی. موافقی؟
حتماً. چرا که نه. من هنوز در این باره در هیچ رسانه ای صحبت نکرده ام. بدم نمی آید در این باره حرف بزنم.
من خوشبختانه در سال هایی که مجرد بودی هم چند باری با تو دیدار داشتم و زندگی ات را از نزدیک شاهد بودم. حالا هم که وارد فصل جدیدی از زندگی ات شده ای، دوست دارم درباره تفاوت این دو جهان متفاوت حرف بزنی. جهان رضا صادقی در دوران مجردی با این روزهایش چقدر فرق کرده؟
رضا صادقی دوران مجردی تفکرات، باورها و ایدئولوژی هایش همین بود ولی بی تعارف اگر بخواهم به شما بگویم به قدری در و دروازه زندگی اش باز بود که بعضاً هر فرد نالایق و نارفیقی می توانست به زندگی من ورود پیدا کند و این نوع رفتارهای من با آدم های مختلف را باید نقطه ضعف آن دورانم بدانیم. برخی حاشیه های ناخواسته در همین موارد باعث شد در مقطعی مشکلاتی را به خود ببینم و شرایط بدی پیش آمد. ولی الان به لطف خدا و داشتن یک خانواده خوب و همسرم، توانستم محیط آرام و لذت بخشی را در زندگی ام داشته باشم.
جایی گفته بودی که همسرم بهترین خانمی هستند که می توانستم داشته باشم. این جمله درست از شما منتقل شده بود؟
همه دختران و خانم های ایرانی ویژه هستند. این را بابت تعارف نمی گویم و واقعاً به این موضوع اعتقاد دارم. اینکه می گویم همسرم بهترین خانمی هستند که می تواند به عنوان شریک زندگی در کنار من باشد، دلیلش رفتارها و خصوصیات خاص من است. به خاطر جهان ویژه ای که من داشتم و دارم. حواشی و حوالی خاص من و فضای کاری ام. شاید کمتر کسی بوده که می توانست تحمل کند این شرایط را و همدل باشد با من.
آن اوایل زندگی ام، اتفاقات و ماجراهای وحشتناکی از طریق دوروبری ها و آنهایی که هم می شناختم و نمی شناختمشان رخ داد که واقعاً سخت و دردناک بود. کمتر کسی می توانست آن اوضاع را تحمل کند و بپذیرد و از همه مهم تر با من همراه باشد. قطعاً همسرم بهترین انتخاب برای من بود. نکته دیگری هم که هست این است که من اعتراف می کنم که در زندگی شخصی ام، رفتارها و اخلاقیات بچه گانه زیادی دارم. یعنی زود می رنجم و ناراحت می شوم و زود خوشحال می شوم. همسرم درواقع مادر دو بچه است. هم من و هم تیارا.
سؤال مهم این مصاحبه هم این می تواند باشد که گفته می شود شما و همسرتان در یک کنسرت با هم آشنا شده اید و همان آشنایی منجر به ازدواج شما شده است. این موضوع تا به حال هرگز از سوی تو باز نشده است. امکانش هست تا جایی که برایت مقدور است در این باره حرف بزنی؟
بله این موضوع را تائید می کنم.
واقعاً؟ من فکر می کردم شایعه است…
نه. این موضوع صحت دارد. من در کنسرتی که در آلمان برگزار کردم، ایشان همراه با خانواده شان حضور داشتند. من یک آشنایی قدیمی با پدر همسرم داشتم. ایشان بازیکن قدیمی تیم ملی هندبال ایران بودند. به واسطه ایشان در کنسرتم حضور پیدا کردند و اولین چیزی هم که در مواجهه نخست بین من و همسرم بیشتر از همه برای من مهم بود و باعث شد جذب شوم، شادابی و در عین حال متانت ایشان بود.
دوست دارم بدانم در دورانی که رضا صادقی عاشق شده بود، کدامیک از آثار و قطعاتش در آن حس و حال ساخته شده است؟ خودم برای شنیدن جواب این سوالم خیلی هیجان دارم.
شاید همین قطعه عاشق شدم در آلبوم آخرم. چون بعضی اوقات برخی عاشقانه ها برایت خلق می شوند که تو برایشان هیچ برنامه ریزی و آینده نگری ای نداری. آن حساس هم زیباست ولی وقتی عاشقانه هایی برایت پیش می آیند که برایت مهم اند و تو برایشان برنامه داری و زندگی ات به این عاشقانه گره می خورد، دیگر بحث اش خیلی فرق می کند. آن عاشقانه ها هم زیبا هستند و هم ترس دارند. هم زیبا هستند و هم هیجان دارند. هیجانی شیرین و البته دلهره آور. همه چیزش عجیب و غریب است و اصولاً آن احساس را نمی شود زیاد در قالب واژه ها بیان اش کرد.
و این احساس بعد از ازدواج در تو تثبیت شده و در آلبوم آخر نمود پیدا کرده است؟
من قبل از ازدواجم، به شدت دور و برم شلوغ بود و با اینکه خیلی آدم های بیشتری در کنارم بودند، من در اوج شلوغی اطرافم، بسیار تنها بودم. یک تنهایی غم انگیز و خاص. یک وقت هایی آدم باید غصه بخورد از اینکه چرا در بعضی جمع ها تک مانده و حرفی برای گفتن ندارد. چون حرفی برای گفتن نداری یا حرفی برایت ندارند. حالا بعد از ازدواجم احساس می کنم تنهایی هایم پر شده و چون از همان ابتدا من و همسرم تصمیم مان برای ازدواج و زندگی مشترک بود، شروع کردیم و مستقیم رفتیم سر زندگی مان. یعنی زندگی ما جوری نبود که ازدواج کنیم و جلو برویم ببینیم چه اتفاقی می افتد. نگاه ما از اول برایم سخت بود.
پذیرش برخی چیزها به هر حال کمی زمان می برد. پیش از ازدواج ام فردی بودم آزاد و رها و روزهای اول احساس می کردم مقید هستم. روزهایی که اگر همسرم نمی توانست افکارم را درک کند، واقعاً نمی دانم چه اتفاقی قرار بود بیفتد. ولی بعد از یک مدت دیدم نه. با مثال اگر قرار باشد حرفم را بگویم مثل این می ماند که انگار یک نفر در حال مرتب کردن شمشادهای کنار خیابان است. فکر می کنی شمشادها در حال فریاد کردن هستند ولی در آخر می بینی که چقدر مرتب وزیبا شده اند. من همان سبزی و شمشادهایی بودم که الان احساس می کنم مرتب شده ام.
و نقطه اوج این احساس هم به دنیا آمدن دخترت بوده که عکسهای منتشرشده از تو نشان می دهد که این روزها خیلی برای تو روزهای زیبا و لذت بخشی هستند.
هیچ پدری وجود ندارد که درگیر فرزندش نباشد. ولی چون من همیشه رویای پدرشدن ام با یک دختربچه بود، و حالا دارم همه آن رویاهای چندین ساله ام را زندگی می کنم. مثل بچه ای که از اول سال به او می گویند که اگر شاگرد اول بشوی تو را یک روز کامل می بریم شهر بازی و می توانی یک روز کامل بازی کنی. وقتی آخر سال می شود و او را به شهربازی می بری نمی داند چکار می کند ولی اوج لذت اش است. من هم الان دقیقاً در آن حالت قرار دارم. تیارا راه می رود، می خندد، گریه می کند… اینکه از پوست و خون من است. از اندیشه و فکر و احساس
ماست که همه این ها یک حس ملموس و ویژه است. یک رویای تحقق یافته است.
هیچوقت به این سؤال جواب ندادی که همسرتان کدامیک از آثار و قطعات تو را بیشتر از بقیه آثارت دوست دارد؟
همسر من بیشتر در خارج از کشور زندگی کرده. ولی چیزی که خیلی متوجه ام کرد و فکرم را درگیر خود کرده این است که برخلاف خیلی ها ایشان نه «وایسا دنیا» و «مشکی رنگ عشقه» انتخاب اولشان نبوده. بیشتر خدا رو دوست دارم را می پسندیدند و اعتقاد داشتند که برایشان جالب بوده که یک نفر تعریف درستی از خدا داشته است.
حالا اینکه چقدر درست یا اشتباه انتخاب کرده اند را نمی دانم ولی فکر می کنم وجه مشترکی که در من و همسرم هست این است که نه منو نه او دوست نداریم در رفتارهایمان کلیشه ای وجود داشته باشد.