داستان کوتاه مصاحبه استخدام
یکی از آن ها پیر زن بیماری است که اگر هر چه زودتر کمکی به او نشود ممکن است همان جا در ایستگاه اتوبوس غزل خداحافظی را بخواند.
دومین نفر، صمیمی ترین و قدیمی ترین دوست شماست که حتی یک بار شما را از مرگ نجات داده است و نفر سوم، همسر آینده شماست که حالا با او در دوران نامزدی به سر می برید؛ اما خودروی شما فقط یک جای خالی دارد، شما از میان این ۳ نفر کدام یک را سوار می کنید؟ پیرزن بیمار؟ دوست قدیمی؟ یا نامزدتان را؟
جوابی که استیو نوشت باعث شد از میان صدها متقاضی، به استخدام شرکت در آید. پاسخ این بود:من سوئیچ ماشینم را می دهم به آن دوست قدیمی ام تا پیر زن بیمار را به بیمارستان برساند، و با نامزدم در ایستگاه اتوبوس می مانم تا شاید اتوبوس از راه برسد.