آیا از عشق عمیق باید ترسید؟
دلیل هراس از عشق چیست
عشق پدیده ای است که تمام زندگی را به چالش میکشد و عقل و هوش عاشق را می برد . جایگاه عشق در زندگی بسیار بالاست و زندگی عاشقانه دنیایی از آرامش را برای فرد به ارمغان می آورد . اما برخی با شنیدن کلمه عشق ترس بر وجودشان حاکم میشود و هراس عمیقی وجودشان را فرا میگیرد ، اما مگر عشق ترس دارد؟
برخی آدم ها از عشق زیاد در زندگی مشترک می ترسند و فکر می کنند عشق زیاد انتظارات را بالا می برد و در نهایت به جدایی می انجامد ؛ ولی علت تزلزل های عشقی و جدایی برخی عشاق چیست؟ چرا بسیاری از دخترها و پسرها و زن ها و مردها از اوج گرفتن عشق در زندگی شان می ترسند و ترجیح می دهند روابط عاطفی که با شریک زندگی شان دارند، از حد محدودی فراتر نرود؟ دلیل هراس از عشق چیست؟ آیا شما هم از عشق عمیق می ترسید؟ شاید یکی از موارد زیر، دلیل هراس تان باشد.
چرا از عشق میترسیم
عشق واقعی ما را آسیب پذیر می کند: رابطه عاطفی با فرد جدید، ما را به محدوده ای جدید و متفاوت می برد و به طور طبیعی، بیشتر ما انسان ها از رفتن به عالم ناشناخته و ریسک کردن می ترسیم. هنگامی که ما شیفته کسی می شویم، اعتماد زیادی به او می کنیم و اجازه می دهیم که آن فرد به قلب ما رسوخ کند. همین امر ما را آسیب پذیر و بی حفاظ می کند . دیگر از خودمان دفاع نمی کنیم و ترجیح می دهیم زرهی را که در مقابل همگان به تن داریم، جلوی این شخص از تن دربیاوریم و اجازه دهیم هرکاری دوست دارد با دل ما بکند. آن دفاع شخصی که ما در برابر همگان از خود می کنیم، در این مورد خاص بشدت به چالش کشیده می شود.
عشق ما را آسیب پذیر میکند و هراس به دل ما می اندازد
عشق جدید، ما را به یاد تجربه های قبلی می اندازد:رابطه عاطفی قبلی، با پایانی خوش سرانجام نیافته و شما بسیاری از خاطرات تلخش را سرکوب کرده اید، حال که قرار است فرد جدیدی، همان حس زیبا را در دل شما جوانه بزند، تلخی های سرکوب شده قبلی هم مانند دملی چرکین سر باز کرده و خودنمایی می کند. شما وحشت دارید نکند این بار هم، همان اتفاقات بیفتند و این رابطه عاطفی شیرین، دستخوش ماجراهایی مهیب شود. حتی ممکن است بخواهید انتقام نفر قبلی را از محبوب جدیدتان بگیرید. در حالی که هر فرد ویژگی های خود را دارد و دلیل نمی شود اگر قصه شخص قبلی با شما بخوبی و خوشی به پایان نرسیده، ماجرای فرد جدید هم همان مسیر را پیدا کند. خاطرات تلخ عشق های قبل را دور بریزید .
عشق هویت ما را به چالش می کشد: اگر دوران کودکی تان در خانواده ای سپری شده که زیاد از شما انتقاد می کردند و شخصیت تان را زیر سوال می بردند، یا معلمان و همدوره ای ها نقاط ضعف تان را به رخ می کشیدند، این طرز فکر منتقدانه همچنان در ضمیر ناخودآگاهتان باقی مانده و شما فکر می کنید اشکالات و ایرادهایی که به شخصیت تان وارد است باعث می شود که کسی از شما خوشش نیاید . از این رو هنگامی که به فردی علاقه مند می شوید، این صدای وحشتناک در گوش تان زنگ می زند که:«ای بیچاره! تو عاشق آن شخص شده ای و به این نکته توجه نداری که او فردی کامل و دوست داشتنی است و تو انسانی سراپا عیب و نقص هستی. تو کوچک ترین شانسی برای جذب او و برنده شدن در این بازی را نخواهی داشت. تو را چه به عاشق شدن!» این هم از همان اشتباهات تربیتی است که در وجودتان باقی مانده است. دلیل نمی شود اگر دور و بری های شما برای تخلیه ناراحتی های درونی شان، شما را به باد انتقاد می گرفته اند، این نقصان های جبران ناشدنی به شما وارد باشد. شاید فردی که تازه از راه رسیده، هیچ کدام از این معایب را در شما نبیند و در عوض، مجذوب سجایای اخلاقی تان شده باشد که حتی خودتان از آن بی خبرید. برای شخصیت خود احترام قائل باشید و بدانید با رعایت اصول اخلاقی، لیاقت محبوب بودن را دارید.
نیش و نوش با هم اند: در هر رابطه عاطفی، لحظاتی هستند که شما از شدت ذوق به آسمان ها پرواز می کنید یا برعکس، تلخی غیرقابل تحملی را در وجودتان حس خواهیدکرد . هر هدفی که در زندگی دنبال کنید، چند مانع از زیرِ زمین برای ناامیدکردن شما سر بر می آورد. با این حال، برای رسیدن به آن هدف باید تلاش کنید و هر بار زمین خوردن همراه با درد و رنج را به جان بخرید تا بالاخره به مقصود متعالی تان دست یابید. یک عشق درست و منطقی هم از این قاعده مستثنا نیست. شادی و غم در هر داستان عشقی یافت می شود. اگر فکر می کنید برای فرار از غم عشق باید خود را به فردی بی احساس تبدیل کنید، این را بدانید که خود را از مزایای عشق نیز محروم کرده اید . از عذاب عشق نگریزید و سعی کنید عشق را در مسیری درست هدایت کنید تا شادی هایش هم به شما روکند .
عشق نامتوازن است: معمولا به هر رابطه عاطفی که نگاه کنید، عشقی که دو نفر نسبت به یکدیگر دارند کاملا هم سطح نیست؛ یکی بیشتر و یکی کمتر است. حتی در عشق های صددرصد دوطرفه هم این حالت وجود دارد. یک قصه عشقی در دوره های مختلف برای هردو نفر افت و خیز دارد، یعنی حس یکی از دو طرف در دوره ای قوی تر از دیگری و در دوره ای کمتر خواهدبود . قرار نیست عشق معادله ای باشد که تمام مقررات آن به صورت عادلانه اجرا شود . اگر به آثار هنری توجه کنید، متوجه می شوید که زیباترین شان سرشار از بخش های نامتقارن و فراز و فرودهاست. اگر به دشت و دمن و طبیعت چشمنواز هرگوشه از جهان نگاه کنید، هرچیز را به شکلی متفاوت از دیگری می بینید که در آن از خطوط کاملا صاف و یکدست، یا اشکال هندسی کاملا بی روح و با خط کش کشیده شده خبری نیست. عدم رعایت تقارن ها و اندازه ها، آثار هنری را زیبا می کند . این مساله در مورد عشق هم صادق است . اگر قرار باشد دو نفر همواره همدیگر را در سطحی یکسان دوست داشته باشند، دیگر یک داستان عشقی شکل نمی گیرد . شور و هیجان عشق در فراز و نشیب ها و جهش های بزرگ آن است .
عشق ما را از خانواده دور می کند:بله، شما سال ها در دامن بزرگ ترها رشد کرده اید و آنها را دوست داشته اید، اما قرار نیست با ورود فردی جدید به زندگی تان، جایگاه پدر، مادر و خواهر و برادرتان در قلب شما کمرنگ شود. شما با عاشق شدن از کودکی درمی آیید و وارد دنیای احساسات جدید می شوید .
عشق ما را با ترس آشنا می کند: بله، درست است. وقتی شما عاشق می شوید، زندگی تان رنگ و بوی دیگری می گیرد که از لحاظ قدر و قیمت با هیچ ثروتی قابل تعویض نیست. پس تعجبی ندارد اگر وحشت داشته باشید که این محبوب بی همتا را از دست دهید، چون از دست دادن او به معنای فقدان تمام این خوشی ها و خرمی هاست . اما بیایید به قضیه به شکل دیگری نگاه کنید . هر فرد برای موفقیت در عشق باید تلاش کرده و زندگی خود را مقبول تر کند؛ مثل پسری بدون تحصیلات که عاشق یک دختر از خانواده تحصیلکرده می شود، باید به سوی پیشرفت و ترقی برود تا بتواند برای آن دختر و خانواده اش قابل قبول شود. حتی اگر در نهایت این رابطه عاطفی به وصال نینجامد، پیشرفت هایی که کسب کرده برای خودش باقی می ماند. اگر از شکست عشقی می ترسید، برای موفقیت در آن تلاش کنید؛ اما این را همواره به خاطر داشته باشید که با پایان یک قصه عشقی، دنیا هرگز به پایان نرسیده و سهم و قسمت تان در جهان محفوظ است. به مسیر درست زندگی تان ادامه دهید و عشق را بطلبید.