افراد باهوش این کارها را نمی کنند
اشتباهاتی که افراد باهوش دو بار مرتکب نمیشوند
اشتباهات بخشی طبیعی و معمول از زندگی هستند، اما چرا اکثریت ما یک اشتباه را چندین و چندبار تکرار می کنیم؟ این در حالیست که از کودکی به دفعات به ما گفته شده که باید از اشتباهات خود درس بگیریم و آنها را تکرار نکنیم.
همه اشتباه می کنند (که البته اجتناب ناپذیر است) اما همه از اشتباهات شان درس نمی گیرند. بعضی آدم ها یک اشتباه را بارها و بارها تکرار می کنند و وقتی هیچ پیشرفتی نمی کنند حیران می مانند که دلیلش چیست. زمانی که مرتکب اشتباه می شویم اقرار به آن می تواند سخت باشد، گویی با پذیرفتن اشتباه از ارزش مان کم می شود. این نوع تفکر زمینه ساز مشکل بزرگی است؛ زیرا تحقیقات اخیر این گفته ی قدیمیِ برآمده از عقل سلیم را ثابت کرده اند که برعهده گرفتن و پذیرش تمام و کمال خطاها تنها راه جلوگیری از تکرار آنهاست.
افراد باهوش از اشتباه درس میگیرند
محققان آزمایشگاه کلینیک روان شناسی دانشگاه میشیگان در پژوهشی به این نکته پی بردند که افراد وقتی اشتباه می کنند یکی از این دو رویکرد را در پیش می گیرند. دسته ی اول که نگرش ایستا دارند به جملاتی مانند این باور دارند:«فراموشش کن؛ هیچ وقت در این کار خوب نبودم». دسته ی دوم که از نگرش رشد برخوردارند به عبارت های این چنینی گرایش دارند:«خوب شد متوجه شدم! بگذار ببینم کجای کار اشتباه کردم تا دیگر تکرارش نکنم». یکی از محققان این آزمایش می گوید:«با توجه کردن به اشتباهات، زمان و انرژی بیشتری را صرف اصلاح آنها می کنیم. نتیجه این است که اشتباه به نفع شما تمام می شود.»
افرادی که نگرش رشد دارند فارغ از آنچه پیش آمده از اشتباهات سربلند بیرون می آیند. چون اشتباهات شان را می پذیرند و از آن برای بهتر شدن سود می برند. در مقابل افراد با نگرش ایستا محکوم به تکرار اشتباهات شان هستند چون برای چشم پوشی از آنها نهایت تلاش شان را می کنند.
آدم های باهوش و موفق به هیچ وجه مصون از خطا نیستند صرفا نوع نگرش شان است که آنها را قادر می کند از خطاهایشان درس بگیرند. به عبارت دیگر، آنها به ریشه های دردسری که درست کرده اند به سرعت پی می برند و هرگز یک اشتباه را دو بار مرتکب نمی شوند.
اشتباهی که تکرار شود دیگر یک اشتباه نیست:یک تصمیم است.
– پائولو کوئیلو
برخی اشتباهاتی که در فهرست زیر می خوانید آن قدر وسوسه کننده اند که همه ی ما گهگاه مرتکب آنها می شویم. در حالی که تقریبا همه چنین اشتباهاتی می کنند افراد باهوش تنها یک بار مرتکب آنها می شوند. این شما و این هم فهرست ۱۰ اشتباهی که افراد باهوش دو بار مرتکب نمی شوند.
۱٫ باور کردن آدم ها و چیزهایی که به نظر بیش از اندازه خوب اند
برخی افراد آن قدر کاریزماتیک و با اعتماد به نفس هستند که ممکن است مجذوب و فریفته ی گفتارشان بشوید. آنها بی وقفه از میزان موفقیت کسب وکارشان می گویند، اینکه چقدر دیگران دوست شان دارند، با چه کسانی آشنا هستند و اینکه تا چه اندازه می توانند موقعیت های متنوع در اختیار شما بگذارند. آدم های باهوش پیش از اینکه «دو بار» فکر کردن به معامله هایی را که به نظر بیش از اندازه خوب اند، یاد بگیرند تنها کافی است «یک بار» فریب بخورند. نتیجه ی ساده لوحی و فقدان ارزیابی بایسته می تواند فاجعه آمیز باشد. آدم های باهوش پیش از دخیل شدن در موضوعی سؤالات جدی می پرسند زیرا متوجه هستند که هیچ کس، از جمله خود آنها، به آن خوبی ای که به نظر می رسد نیست.
۲٫ انجام مکرر یک رفتار و انتظار کشیدن برای نتیجه ای متفاوت
آلبرت اینشتین گفته است:جنون یعنی انجام دوباره و دوباره ی یک کار و انتظار نتیجه ی متفاوت داشتن. محبوبیت و بینش تَشَرزننده ی اینشتین ظاهرا بر بسیاری از آدم هایی که مصمم اند دو به علاوه ی دو سرانجام مساوی با پنج می شود تأثیری نگذاشته است. آدم های باهوش اما به روشی متفاوت عمل می کنند و یک بار تجربه ی این ناکامی برای شان کافی است. حقیقت واضح است:اگر رویکرد قدیمی را ادامه بدهید نتایج قبلی را می گیرید؛ اینکه چقدر مشتاق نتیجه ای دیگر باشید اهمیتی ندارد. آدم های باهوش می دانند اگر خواهان نتیجه ای متفاوت اند باید رویکردشان را تغییر بدهند، حتی اگر این کار رنج آور باشد.
۳٫ ضعف در به تأخیر انداختن لذت ها
ما در زمانه ای زندگی می کنیم که کتاب های تازه منتشرشده بی معطلی روی دستگاه های الکترونیکی مان ظاهر می شوند. اخبار به سرعت از مناطق دور دست به ما می رسد و تقریبا هر چیزی می تواند ظرف مدت یک روز پشت درب خانه مان تحویل شود. آدم های باهوش می دانند لذت به سرعت مهیا نخواهد شد و خیلی قبل تر از رسیدن به پاداش، کار سخت وجود دارد. علاوه بر این آنها می دانند چطور از این موضوع برای انگیزه دادن به خودشان در تمام گام های مسیرِ دشوارِ رسیدن به موفقیت استفاده کنند؛ زیرا آنها از رنج و ناامیدیِ ناشی از رضایت دادن به چیزی کمتر از آنچه می توانند باشند، خبر دارند.
۴٫ بدون حساب وکتاب خرج کردن
شما نمی توانید آزادی مالی را تجربه کنید مگر اینکه بر طبق محدودیت های یک حساب دخل وخرج عمل کنید. تعهد به حساب دخل و خرج چه در مسائل شخصی، و چه در مسائل کاری مجبورمان می کند بین خواسته و نیازمان انتخاب های حساب شده داشته باشیم.
آدم های باهوش کافی است یک بار با صورت حسابی رو به رو شوند که از پسِ پرداختش برنمی آیند تا به فکر سروسامان دادن اعمال شان بیفتند. آنها این کار را با به حساب آوردن همه ی مخارجی آغاز می کنند که پول شان صرف آنها شده است. آدم های باهوش می دانند به محض اینکه بفهمند برای چه چیز هایی و به چه میزان خرج کرده اند انتخاب های درست خود به خود نمایان می شوند. وسوسه ی خوردن یک لیوان کافه لاته ی صبحگاهی خیلی کمتر می شود وقتی که بدانید سالانه به طور متوسط هزینه ای معادل ۴ میلیون تومان برای آن می پردازید. داشتن حساب دخل و خرج تنها به معنی اطمینان یافتن از توانایی پرداخت بدهی ها و صورت حساب ها نیست؛ آدم های باهوش می دانند داشتن حسابی سخت گیرانه برای خرج ها این اطمینان را به دنبال خواهد داشت که هرگز مجبور نیستند از فرصت پیش روی صرف نظر کنند؛ زیرا سرمایه ی عزیزشان را برای روز مبادا جمع کرده اند. حساب دخل وخرج داشتن به زندگی نظم می دهد و نظم اساس انجامِ کارِ باکیفیت است.
۵٫ فراموش کردن چشم انداز کلی
اینکه تمام تلاش تان آن قدر وقف کار پیش روی تان باشد که تصویر کلی را فراموش کنید می تواند به سادگی اتفاق بیفتد. اما آدم های باهوش یاد می گیرند که چطور این موضوع را با تطبیق دادن اولویت بندی های روزمره شان با یک هدف به دقت حساب شده، کنترل کنند. این طور نیست که آنها به کارهایی که در مقیاس کوتاه مدت انجام می دهند بی توجه باشند، افراد باهوش صرفا نظم و چشم انداز اصلاح مسیر را در صورت ضرورت دارا هستند. زندگی متشکل از تصاویر کلی است و زمانی که فرد توجه به آن را از دست بدهد، همه چیز دچار اشکال خواهد شد.
۶٫ انجام ندادن تکالیف
همگی گاهی در زندگی راه میان بر را انتخاب کرده ایم. چه این میان بر کپی کردن تکالیف درس زیست شناسی از روی دست دوست مان بوده باشد، چه سلانه سلانه و بدون آمادگی وارد شدن به یک جلسه ی مهم. آدم های باهوش می دانند در حالی که احتمالا بعضی اوقات شانس با آنهاست، چنین رویکردی آنها را از تحقق کامل پتانسیل هایشان بازمی دارد. آنها روی شانس حساب نمی کنند و می دانند جایگزینی برای کارِ سخت و ارزیابی بایسته وجود ندارد. آنها می دانند اگر تکالیف خود را انجام ندهند هرگز چیزی یاد نمی گیرند. این مسیر میان بر یقینا منجر به از دست دادن کارتان می شود.
۷٫ نقش بازی کردن
سعی بر اینکه کسی باشیم که دیگران از ما می خواهند وسوسه کننده است. اما هیچ کس از آدم تقلبی خوشش نمی آید. سعی برای تبدیل شدن به کسی که نیستید هیچ وقت ثمره ی خوبی ندارد. آدم های باهوش به محض اینکه برای اولین بار به خاطر تصنعی بودن ، فراموش کردن متن اجرای نمایش یا خارج شدن از نقش شان، اخطار می گیرند این مسئله را می فهمند.
باقیِ آدم ها انگار اصلا متوجه نیستند که سایرین همگی می توانند درست از روی اعمال آنها این موضوع را متوجه شوند. این آدم ها تشخیص نمی دهند رابطه هایی که خراب کرده اند، شغل هایی که از دست داده اند و فرصت هایی که سوزانده اند به این خاطر بوده که خواسته اند آدمی باشند که نیستند. در مقابل، آدم های باهوش این ارتباط را به سرعت کشف می کنند و می فهمند شادی و موفقیت در گروی به رسمیت شناختن حقیقت درونی شان است.
۸٫ تلاش برای جلب رضایت همه
تقریبا همه در جایی از زندگی دچار این اشتباه می شوند. اما آدم های باهوش به سرعت می فهمند راضی کردن همه غیرممکن است و تلاش برای راضی کردن همه نهایتا هیچ کس را راضی نخواهد کرد. آدم های باهوش می دانند برای مؤثر بودن باید جرئت انتخاب های تاثیر گذار را داشته باشند. انتخاب هایی که از نظر آنها درست هستند و البته ممکن است رضایت همه را به دنبال نداشته باشند.
۹٫ نقش قربانی را بازی کردن
گزارش های خبری و شبکه های اجتماعی پر از داستان هایی هستند که افرادی در آنها می خواهند با ظاهر شدن در نقش قربانی اهداف شان را پیش ببرند. (مثلا دختری که فشار دادن گلویش با تکه ای پارچه را جلوی دوربین شبکه های اجتماعی به نمایش می گذارد و به این شکل تعداد زیادی فالوور جمع می کند!)
آدم های باهوش ممکن است یک بار ایفای نقش قربانی را امتحان کنند. اما به سرعت می فهمند این کار نوعی فریب کاری است و هر منفعتی حاصل از این روش به محض آنکه دیگران متوجه بازی شوند تمام می شود. نکته ی ظریف این استراتژی که تنها آدم های واقعا باهوش آن را می فهمند این است که برای ایفای نقش قربانی باید از قدرت تان صرف نظر کنید، چیزی که نمی توان قیمتی روی آن گذاشت.
۱۰٫ تلاش برای تغییر دادن دیگران
جاده ی تغییر یک انسان تنها از مسیر اشتیاق و توانایی خود او برای تغییر می گذرد. البته تلاش برای تغییر آدمی که نمی خواهد تغییر کند وسوسه انگیز است. گویی خواسته ی عمیق قلبی شما برای بهتر شدن (همان طور که موجب تغییر شما شده) آنها را نیز تغییر خواهد داد. بعضی آدم ها فعالانه در جست وجوی افراد مشکل دار می گردند تا آنها را «درست» کنند. آدم های باهوش ممکن است این اشتباه را یک بار مرتکب شوند اما پس از آن می فهمند قادر به تغییر هیچ کس نیستند، جز خودشان. در عوض آنها سعی می کنند آدم های اصیل و مثبت را در زندگی شان داشته باشند و تلاش می کنند از آدم های سرشار از مشکل که آنها را پایین می کشند دور بمانند.
در یک کلام
آدم هایی که هوش هیجانی بالایی دارند به این خاطر موفق اند که هیچ گاه از آموختن باز نمی ایستند. آنها هم از اشتباهات و هم از موفقیت هایشان درس می گیرند و دائما تغییرات مثبتی در خودشان به وجود می آورند. شما با کدام نگرش به زندگی نگاه می کنید؟ نگرش رشد یا نگرش ایستا؟ اشتباهات دیگری را سراغ دارید که افراد باهوش دوبار مرتکب آن نمی شوند؟ اگر نظری دارید با ما در میان بگذارید.