ازدواج یک حادثه بسیار مهم در زندگی هرفرد است که از ابعاد گوناگون بر زندگی انسان تأثیر می گذارد؛ از این رو یک انتخاب صحیح و سنجیده می تواند سرنوشت ساز باشد و در مقابل ,ازدواج احساسی و عدم توجه به ابعاد مسأله خسارتهای جبران ناپذیری را در پی خواهد داشت
تشکیل خانواده که با ازدواج آغاز می شود، نقش بسزایی در تداوم و مانایی بشر، تربیت و پیراستگی اخلاقی و حتی شخصیت بخشی مردان و زنانی دارد که هسته اصلی اجتماعات انسانی اند. اما این روزها تکلیف احساسات و عشق در ازدواج چیست؟ ما تبدیل به موجوداتی مکانیکی شده ایم تا انسان هایی مهرورز! اصلا عشق باید باشد یا باید به وجود بیاید یا ضروری نیست؟ درگذشته چطور بوده و در آینده چطور خواهد بود؟
عشق از فلسفه گرفته تا الهیات و علوم اجتماعی، تعاریف متعددی دارد. اما آنچه که به آن نیاز داریم و در پی تشریح آن در قالب ازدواج هستیم تنها به موردی اشاره می کند که زن و مرد در دو طرف بازوان عشق قرار می گیرند. عشق یعنی گرایش عاطفی شدید. مهر یا علاقه، دلبستگی بسیار به چیزی یا کسی. عشق بیانگر دلبستگی فیزیکی و شخصی متقابلی است که دو نفر نسبت به یکدیگر احساس می کنند. این روزها برخی افراد درباره این نظر که عشق همیشگی است تردید دارند، اما ما معمولا فکر می کنیم که عاشق شدن از احساسات و عواطف انسانی ناشی می شود.
جامعه شناسی احساسات
جامعه شناسی احساسات یا Sociology of Emotions رشته ای است که تلاش می کند با استفاده از نظریات و تکنیک های جامعه شناسی، احساسات انسان را مطالعه کند. در یک نگاه کلی جامعه شناسی به عنوان پاسخی برای تاثیرات منفی مدرنیزاسیون به وجود آمد و حتی می شود گفت که بسیاری از نظریات کلاسیک این رشته بدون این که ادعای این کار را داشته باشند، با احساسات انسانی سر و کار داشته اند. کارل مارکس، سرمایه داری را باعث جدایی انسان از وجود خود می دانست، زیمل در مورد تاثیرات کلانشهر بر انسان می نوشت و ماکس وبر تأکید داشت بر خاصیت عقلانی کننده مدرنیته بر انسان ها. اما من می خواهم از احساس عشق بگویم در ازدواج های ایرانی…
راستش زمانی زن بودن در زندگی مشترک را برابر مادری می دانستند و هویت اجتماعی زنان در فرزندپروری تعریف می شد، اما اکنون زنان هویت اجتماعی خود را به گونه ای دیگر تعریف می کنند. همچنین عرصه انتخاب برای دختران نیز باز شده تا با اراده خود و بدون ازدواج بتوانند مادر بودن را تجربه کنند؛ چراکه اخیرا در قانون خانواده آمده که دختر مجرد ٣٥ ساله می تواند بدون ازدواج کودکی را به فرزندی قبول کند. اگر اینگونه باشد، مقوله عشق در این رفتار در کجای قلب انسان معاصر قرار می گیرد؟ یک نفر چگونه می تواند عشق پدر و مادر را حس کند و خود را محصول عشق یا پرورش یافته عشق بداند و بنامد؟
شاید نگاهی به رساله دکترای دکتر علیرضانژاد تحت عنوان «عشق و جنسیت با تأکید بر مطالعه ای درباره عشق در زندگی زنان تحصیلکرده» در این میان راهگشا باشد؛
هم اکنون برای بسیاری از زنان ازدواج به مثابه یک تقدیر ناگزیر مطرح نیست، بلکه احساسات عاشقانه قدرت محرکه ای است که انگیزه ازدواج را سامان می دهد. از سوی دیگر زنان بسیاری، از احساسات متناقضی نسبت به شریک زندگی خود، پس از ازدواج یاد می کنند.
هم اکنون برای بسیاری از زنان ازدواج به مثابه یک تقدیر ناگزیر مطرح نیست، بلکه احساسات عاشقانه قدرت محرکه ای است که انگیزه ازدواج را سامان می دهد. از سوی دیگر زنان بسیاری، از احساسات متناقضی نسبت به شریک زندگی خود، پس از ازدواج یاد می کنند. گویی نمی توانند بین احساسات متفاوت خود تمایز قایل شوند. بسیاری از زنان ناگزیرند در خلال روابط عاطفی خود به پرسش هایی پاسخ گویند. این مجموعه پرسش ها عبارتند از عشق چیست؟ آیا تقدیر، عشق را برای ما تعیین می کند یا خودمان در این باره تعیین کننده هستیم؟ آیا زن بودن به معنی عاطفی بودن است و اگر این طور است چرا ما نمی توانیم یا نباید عاشق شویم؟ آیا زن باید معشوق باشد؟ آیا عاشق بودن برای زن قدرت به همراه می آورد یا او را در رابطه به سوی ضعف بیشتر می کشاند؟
اما دوست دارم قبل از اینکه به موضوع عشق و ازدواج چه در ایران گذشته و چه در ایران امروزی بپردازم، بگویم که تعاریف همیشه نسبی هستند آن هم در هر کجای جهان! و دیگر اینکه بسیاری از تعاریف در طول زمان دچار دگرگونی شده اند. شما هم اگر در طول زندگی خود معانی متفاوتی از احساسات، زندگی و عشق را درک کرده اید بر خود خرده نگیرید!
تعاریف مختلف از عشق
بله گفتم که تعاریف از عشق در طول زمان متفاوت شده است. می گویند عشق یک احساس نیست چون می تواند تغییر در ظاهر و فیزیولوژی نداشته باشد. پس عشق چیست؟ عشق یک نگرش است
(rubin 1970). یک موقعیت(ekman 1992)، یک احساس(turner 1970). یک سازه فرهنگی ، سندرم احساسی
(avrill 1985). یک آمیزه از چندین احساس دیگر مثل لذت و عصبانیت (laird oately and johnson 1987) و (izard 1992). عشق یک حالت انگیزشی جهت دار است تا یک احساس(aron and aron 1991). مانند گرسنگی، ترس و خواب یک حالت کشش و علاقه است (rimper&berth 2005) و…
لازم است که بدانید در تبیین جامعه شناختی احساس عشق، چهار فعالیت اصلی انجام پذیرفته است. تبیین ساختاری از عشق، از دو دسته ساختار اجتماعی کلان و خرد سخن می گوید. در ساختار اجتماعی کلان به نقش عشق در کنترل اجتماعی و این که عشق توسط ساختار اجتماعی کنترل می شود، پرداخته می شود. درسطح ساختار اجتماعی خرد به عشق هم به عنوان یک تجربه عاطفی و همزمان با آن تمایل به تناسب وضع دوست داشتن یک شخص نگاه می شود. نظر دیگر، دیدی تاریخی به عشق دارد و دگرگونی هایی که در نوع عشق براساس دوره تاریخی مطرح می شود را مورد توجه قرار می دهد. در این رابطه گیدنز حرکت از عشق رمانتیک به عشق مطلق را مطرح می کند. عشق سازه ای فرهنگی است، تلاشی دیگر در تبیین جامعه شناختی از عشق است. عشق و نابرابری اجتماعی به بی عدالتی با دوام و ذاتی در تجارب عشق اشاره دارد.
ازدواج های قدیمی و سنتی
از مباحث کلاسیک و دانشگاهی فاصله بگیرم. ما باید مصادیق را در گوشه و کنار خانه، محله و شهر خود ببینیم و در مورد آن به بحث بپردازیم. دکتر احمدنیا در نشستی با موضوع «چالش های ازدواج و معضلات سلامت اجتماعی خانواده در ایران» گفته بود جامعه ایران شاهد تغییرات ارزشی و هنجاری پرشتابی در دوره زمانی نسبتا کوتاه چند ساله پس از انقلاب سال ٥٧ در سطح جامعه ایرانی و به ویژه در زمینه ازدواج و خانواده بوده است. در سال های اخیر شاهد تغییرات ارزشی و شتابنده بوده ایم.
اما شرایط شکل گیری ازدواج در ایران درگذشته چگونه بوده است؟ نحوه انتخاب همسر به عهده پدر و مادر و گاهی قوم و قبیله فرد بوده و انگیزه دختر و پسر از ازدواج، فرزندآوری تلقی می شده است. در انتخاب همسر نیز به بحث عقد دخترعمو و پسرعمو اهمیت داده می شد و عقیده بر این بود که عقد آنها در آسمان ها بسته شده است. ازدواج ها درگذشته بیشتر درون گروهی بود تا برون گروهی و اگر ازدواج برون گروهی صورت می گرفت، مرزهای شناسایی و هدایت جمعی آن گروه مخدوش می شد. به همین علت است که امروزه بسیاری از زبان ها و فرهنگ های قومی را از دست داده ایم؛ چراکه شیوه های تشکیل خانواده مضمحل شده اند. در ازدواج نسل قبل، این که افراد در چه سنی و با چه کسی و به چه شیوه ای ازدواج کنند، از قبل مشخص بود. به طورکلی اراده پذیرش همسر با جمع بود نه با فرد؛ به صورتی که گاهی ازدواج ها براساس منافع مالی و سیاسی گروه و قبیله شکل می گرفت.
اینکه در گذشته آیا عشق معیار ازدواج بوده یا نه؟ سوالی است که دکتر احمدنیا در پاسخش می گوید:در گذشته معیارهای مختلفی برای انتخاب همسر وجود داشته که می توان به پول، زیبایی، مسکن، شغل، اخلاق، دینداری، سواد، تحصیلات و صداقت اشاره کرد که البته ترتیب و تنوع معیارهای زن و مرد با هم متفاوت بوده است.
اما معیاری که کمتر به آن توجه می شود بحث سلامت است؛ هم از بعد جسمانی، هم روانی و اجتماعی. شاید عشق هم نقش عمده ای در سلامت ازدواج و زندگانی داشته باشد.
اما معیاری که کمتر به آن توجه می شود بحث سلامت است؛ هم از بعد جسمانی، هم روانی و اجتماعی. شاید عشق هم نقش عمده ای در سلامت ازدواج و زندگانی داشته باشد.
ازدواج های جدید
آنقدر روند ازدواج های جدید رو به تغییر گذاشته که کمتر دو نفری را پیدا می کنید که مشابه دو نفر دیگر، هم را پیدا کرده و عاشق شده و برای بقای عشقشان ازدواج کرده باشند. امروزه اما سن تجرد قطعی برای زن و مرد فرق کرده و تحمل اجتماعی برای عدم ازدواج دختر و پسر افزایش پیدا کرده است. حتی شیوه و معیار همسرگزینی نیز تفاوت کرده و کنش عقلایی معطوف به هدف، موجب می شود که دست به انتخاب بزنیم. شکل آشنایی و همسرگزینی از جمع گرایی به فردگرایی تغییر پیدا کرده و این تحول از انتخاب جمعی به فردی، قابل تأمل است. عشق به عنوان یکی از ملاک ها و معیارهای مهم تلقی می شود و نیز فضای همسرگزینی به شرایطی تبدیل شده که گزینه های زیادی را پیش روی افراد قرار می دهد. این فضاها می تواند دانشگاه یا فضاهای شغلی و نیز فضاهای مجازی باشد. ارزش ها نیز دچار تغییر شده اند؛ به طوری که دیگر فرزندآوری تنها هدف و دلیل ازدواج نیست. از دلایل این مسأله می توان به مصرف گرایی فرزندان اشاره کرد که دیگر پشتوانه زمان پیری و درآمدزا نیستند.
دختران و پسران امروز در فضاهایی مانند خیابان و مراسم مختلف و حتی ازدواج غیابی به انتخاب همسر می پردازند. متاسفانه موضوعی که امروزه ازدواج را دچار مشکل می کند این است که سابقه آشنایی های پیش از ازدواج کم است. موضوع دیگر نیز بحث رواج ازدواج های ناهمگون است. از منظر جامعه شناسی خانواده بهتر است که ازدواج ها همگون باشد که دو نفر از لحاظ فرهنگی، اجتماعی، تحصیلات، قومی و مذهبی شباهت بیشتری داشته باشند و اینگونه شانس موفقیت ازدواج خود را افزایش دهند. با این تفاسیر، نمی دانم در این میان سرنوشت عشق چه می شود؟ نمی دانم برای پیوندهای جاری و آتی عشق را چگونه می توان به تصویر کشید…
زندگی مشترک توام با عشق
در نگاه اول به نظر می رسد که عشق پدیده ای شخصی و در حد زیادی جسمی است. برای مدت ها اینگونه تصور می شد که عشق عرصه ای مناسب برای مطالعه جامعه شناس نیست. عشق به مثابه احساس، به رغم ویژگی های جسمی آن، فرد را به دیگرانی که موضوع این احساس هستند مرتبط می کند و از این رو بعدی اجتماعی-فرهنگی بر آن حاکم است. دکتر سهیلا علیرضانژاد می گوید:در زنان پیوندی عمیق بین احساسات، روابط اجتماعی و کیفیت آن وجود دارد. با افزایش سن بیان احساسات به طور فزاینده ای تحت تأثیر ارزش های فرهنگی قرار می گیرد و بدین ترتیب تجربه و بیان احساسات هر چه بیشتر ناهمخوان می شوند. بدین معنی که ما کیفیت و شدت احساساتی را که بیان می کنیم به ویژه آنهایی که ما را با دیگران مرتبط، نظارت و کنترل می کند. بسیاری از عشاق نمی توانند به روشنی بگویند که از رابطه ای که به واسطه عشق ایجاد شده، چه انتظاری دارند اما ظاهرا فداکاری عنصری ضروری برای برقراری یک رابطه بلندمدت است. نکته مقابل این ویژگی، تمایل فرد به حفظ آزادی و فردیت خود است. این اولین دوگانه ای است که در عشق دیده می شود.
٧ نوع مختلف از عشق از نگاه برخی جامعه شناسان
١- عشق رمانتیک:که با جاذبه جسمی، احساسات جنسی، رمزآلودی عاشقانه و فعالیت های هورمونی همراه است
٢- عشق عملگرایانه و واقع بینانه
٣- عشق نوعدوستانه
٤- عشق به مثابه یک عقده روحی:حسادت، وسواس یا احساسات قوی بی ثبات
٥- عشق برادرانه
٦- عشق معمول
٧- عشق خانوادگی
برخی دیگر سبکی متفاوت از عشق را معرفی کرده اند. ١- عشق والدینی؛ ٢- عشق برای وقت گذرانی که مبتنی است بر تفریح، غیرمتعهد و آسان گیر؛ ٣- شیدایی؛ ٤- عشق الهی؛٥- شهوت؛٦- پراگما:سبکی منطقی که انتخاب شریک فرد به دقت براساس معیارهای عقلانی از قبیل طبقه اجتماعی یا مشابهت ها در زمینه اجتماعی برنامه ریزی شده است.
سوال این است که آیا عشق به مثابه محصول فوری و بلافصل و در عین حال عکس العمل نسبت به فرآیند عقلایی شدن، ارزیابی می شود؟ آیا عشق راهی است برای جست وجوی رستگاری شخصی در این دنیا؟ آیا عشق تأکید بر عدم عقلانیت در برابر عقلانیت است؟ آیاعشق رمانتیک ابزاری برای ارتباط و محقق ساختن خواست ها و استعدادهای فردی در یک دنیای پیچیده، غیرشخصی و بی نام و نشان است. بدین ترتیب نمی توان عشق را به مثابه یک مشخصه ثابت از پیش داده شده زندگی انسانی تلقی کرد.
در پژوهش دکتر علیرضانژاد به ویژه بر عشق رمانتیک در زندگی زنان پرداخته شده است. مصاحبه های او نشان می دهد که بانوان مصاحبه شده براین باورند که عشق سودایی نوعی نابرابری در رابطه ایجاد می کند. یعنی هر یک از طرفین که در دام این عشق درافتد، بی قدرت می شود.
در پژوهش دکتر علیرضانژاد به ویژه بر عشق رمانتیک در زندگی زنان پرداخته شده است. مصاحبه های او نشان می دهد که بانوان مصاحبه شده براین باورند که عشق سودایی نوعی نابرابری در رابطه ایجاد می کند. یعنی هر یک از طرفین که در دام این عشق درافتد، بی قدرت می شود. از این رو بودن در کنار مردی عاشق برای آنان یک نقطه قوت تلقی می شود، به همان سان در افتادن خود به دام عشق برایشان ترس آفرین و خطرناک تلقی می شود. نکته جالب آن که، این ترس در بین متولدین نیمه دهه ٦٠ و ٧٠ بسیار کمتر از زنان متولد دهه های پیشین بود.
اگر چه ظاهرا عشق وابستگی را افزون می کند، اما زنان در خلال مصاحبه عشق را به مثابه عامل استقلال می نگریستند. ظاهرا عشق رومانتیک که منجر به رابطه بلندمدت می شود، می تواند آنها را از سلطه موجود در عشق والدینی برهاند. در بسیاری از موارد وقتی که رابطه ناشی از عشق رمانتیک، باتوجه به ماهیت آن به سوی سلطه میل کرد، زنان معمولا به سوی سایر اشکال عشق ازقبیل عشق والدینی، عشق به فرزند یا عشق خواهرانه پناه می برند.
آسیب شناسی عشق در ازدواج
فروپاشی و از بین رفتن بیشتر خانواده هایی که روزی عاشق یکدیگر بوده اند اولین آسیبی است که ازدواج های نامعقولانه و غیرمنطقی می بیند. البته گاهی هم اتفاق می افتد که منجر به ازدواج نشده آنگاه به مراتب دردناک تر از پیش است. افسردگی روحی، خودکشی و نومیدی از زندگی می تواند بعدها در روابط فردی به وجود آید. دسته دیگر علاوه بر چشیدن ناکامی، متوسل به خشونت می شوند و می خواهند از این طریق آنچه را که نتوانستند به دست بیاورند جبران کنند. منصفانه نیست مانند دکتر استل پنستی، عشق را نوعی تصور و تفاهم فرض کنیم یا مانند «گیدنز» یک بیماری روانی قلمداد کنیم ولی هرچه که هست اگر ادعا کنیم ازدواج هر چه سنجیده تر و مناسب تر و براساس عقل و منطق صورت پذیرد استحکام و پایداری خانواده بیشتر خواهد بود؛ و هرچه زناشویی نامناسب تر و براساس رفتاری غیرعقلایی تأثیر گرفته باشد گسیختگی خانواده بیشتر اتفاق خواهد افتاد.
فراموش نکنیم که عشق و محبت بین زن و شوهر از ارکان اصلی نظام خانواده است؛ اما با گذشت زمان ممکن است شور و شوق دوران نخستین ازدواج کمتر شده و حتی به خاموشی کشیده شود. برخی همسران، هنگامی که در زندگی مشترک خود خدشه ای می بینند، چنان آشفته می شوند که پل های پشت سر خود را خراب می کنند؛ طوری که دیگر نمی توانند روابط شان را با یکدیگر ترسیم کنند. آنها می توانند در زندگی روزمره، در عادت های فردی و در سلیقه های شخصی تنش و کشمکش ایجاد کنند، نه عشق. چنانچه برخی معتقدند که عشق با گذشت زمان زیاد دوام پیدا نمی کند. حتی به طور افراطی گفته اند:ازدواج گورستان عشق است!
برای وجود عاشق و معشوق، انسان بودن، اخلاقی ماندن، مهربانی، صبوری و ایثار لازم است. اگر هرکدام از این عناصر نباشد، عشق دیگر عشق نیست…
در گذشته معیارهای مختلفی برای انتخاب همسر وجود داشته که می توان به پول، زیبایی، مسکن، شغل، اخلاق، دینداری، سواد، تحصیلات و صداقت اشاره کرد که البته ترتیب و تنوع معیارهای زن و مرد با هم متفاوت بوده است. اما معیاری که کمتر به آن توجه می شود بحث سلامت است؛ هم از بعد جسمانی، هم روانی و اجتماعی. شاید عشق هم نقش عمده ای در سلامت ازدواج و زندگانی داشته باشد.
دختران و پسران امروز در فضاهایی مانند خیابان و مراسم مختلف و حتی ازدواج غیابی به انتخاب همسر می پردازند. متاسفانه موضوعی که امروزه ازدواج را دچار مشکل می کند این است که سابقه آشنایی های پیش از ازدواج کم است. موضوع دیگر نیز بحث رواج ازدواج های ناهمگون است. از منظر جامعه شناسی خانواده بهتر است که ازدواج ها همگون باشد که دو نفر از لحاظ فرهنگی، اجتماعی، تحصیلات، قومی و مذهبی شباهت بیشتری داشته باشند و اینگونه شانس موفقیت ازدواج خود را افزایش دهند.
سوال این است که آیا عشق به مثابه محصول فوری و بلافصل و در عین حال عکس العمل نسبت به فرآیند عقلایی شدن، ارزیابی می شود؟ آیا عشق راهی است برای جست وجوی رستگاری شخصی در این دنیا؟ آیا عشق تأکید بر عدم عقلانیت در برابر عقلانیت است؟ آیاعشق رمانتیک ابزاری برای ارتباط و محقق ساختن خواست ها و استعدادهای فردی در یک دنیای پیچیده، غیرشخصی و بی نام و نشان است. بدین ترتیب نمی توان عشق را به مثابه یک مشخصه ثابت از پیش داده شده زندگی انسانی تلقی کرد.