ماجرای ازدواج “امیرحسین مدرس و همسرش” بهار + تصاویر
گفتگوی جذاب با امیرحسین مدرس و همسرش
با امیرحسین مدرس و همسرش بهار بهاردوست درباره زندگی مشترک و ماجرای آشنایی تا ازدواجشان گپی زده ایم، زوجی که اولویت اول شان برای انتخاب همسر محبت و صداقت بوده و حالا نزدیک به سه سال است در آرامش و خوشبختی در کنار هم زندگی می کنند. به شما پیشنهاد می کنیم خواندن نخستین مصاحبه این زوج مهربان و دوست داشتنی را از دست ندهید.
عشق به بازیگری
امیرحسین مدرس:بازیگری را خیلی دوست دارم اما دلم نمی خواهد به هر قیمتی در این عرصه حضور داشته باشم و از آنهایی نیستم که دوست داشته باشم حتما در کارهای تصویری دیده شوم و به اصطلاح از یاد مردم نروم. پیشنهادهایی این اواخر داشته ام اما آنچنان که باید مرا جذب نکرده اند و با تعریفی که من از حضور خوب و موثر در یک سریال دارم مطابق نیستند؛ ضمن اینکه شرایط مالی پروژه ها هم برایم مهم است. دوست ندارم تعهد کاری ام یک طرفه باشد. در قراردادی که ما بازیگران آن را امضا می کنیم بندهای متعددی وجود دارد که ما را ملزم می کند در ساعت خاصی بیاییم و برویم، در زمان فیلمبرداری در کار دیگری حضور نداشته باشیم و… و اگر هر کدام از بندها را رعایت نکنیم باید خسارت بدهیم اما در هیچ جای این قرارداد نوشته نشده است اگر تهیه کننده یا شبکه به تعهداتش سروقت عمل نکند چه خواهد شد؟ به همین خاطر از نخستین پرسش های من از تهیه کننده این است که شرایط مالی پروژه چطور است؟
تفاوت اجرا و بازیگری
امیرحسین مدرس:معتقدم اجرا با بازیگری قابل مقایسه نیست. هرکدام از اینها فضا و ویژگی های خاص و متفاوت خود را دارد. اجراهایم را نمی توانم با نقش هایی که داشته ام مقایسه کنم و تنها وجه اشتراک اینها این است که در هر دو کار شما قرار است جلوی دوربین قرار بگیرید. من هم اجرا را دوست دارم و هم بازیگری را و در هر زمینه پیشنهاد خوب داشته باشم می پذیرم.
ازدواج دوم ما
بهار بهاردوست:آشنایی ما به واسطه یک دوست مشترک بود که ما را به هم معرفی کرد. بعد از آن رفت و آمد خانوادگی مان شروع شد و چند ماهی به این شکل معاشرت داشتیم. تا اینکه تصمیم به ازدواج گرفتیم.
امیرحسین مدرس:سال ۹۲ عقد کردیم. ازدواج من و بهار ازدواج دوم ماست و هر دو سال ها پس از ازدواج اول مان مجرد بودیم.
امیر حسین مدرس در کنار همسرش
ملاک های انتخاب ما
امیرحسین مدرس:پیش از ازدواج وقتی با بهار صحبت می کردم بارها تاکید می کردم که من به شدت اهل خانواده ام و دلم می خواهد کسی که قرار است مرا همراهی کند هم همین ویژگی را داشته باشد. شغل من به شکلی است که اگر سرکار باشم تمام حواسم معطوف به آن می شود. من برای کارم مطالعه، فکر و ایده پردازی می کنم و در کل وقت زیادی می گذارم تا کارم با به بهترین شکل انجام دهم. طبیعتا این روال، کلی انرژی طلب می کند و ممکن است تا مدتی نتوانم به خانه و خانواده ام رسیدگی کنم. حتی ممکن است کارم در شهرستان باشد و برای مدتی کلا از خانه دور باشم؛ به همین خاطر دوست داشتم همسری کنارم باشد که در نبودم غصه نخورم و با خود بگویم درست است که من در خانه حضور ندارم اما نیمه دیگر وجودم آنجاست و خیالم راحت است.
مساله دیگری که همیشه با بهار در مورد آن صحبت می کردم این بود که نگاهی منطقی به اتفاقات زندگی داشته باشیم و با هر مشکل کوچکی آشفته نشویم و صبر را سرلوحه زندگی مان قرار دهیم. اغلب مشکلات با صبر، گفت وگو و گذشت حل می شود و اگر هم نتوان آنها را حل کردم می توان مانند جویبار از کنارشان به آرامی گذشت. جویبار هرگز به خاطر وجود سنگ بر سر راهش از حرکت متوقف نمی شود و بالاخره راهی برای دور زدن مانع پیدا می کند. انسان ها هم می توانند در مقابل مشکلاتی که به نظر غیر قابل حل هستند همین رویکرد را داشته باشند.
ایمان داشتن و احترام به مسائل مذهبی، مدیریت خانه و خانواده، مهربانی، صداقت، تعامل خوب با مردم و اطرافیان و البته دستپخت خوب از دیگر اولویت هایم برای انتخاب همسرم بود. (می خندد)
بهار بهاردوست:خواسته های ما از زندگی مشترک کاملا تشابه داشت. یکی از ملاک هایم داشتن آرامش در زندگی زناشویی بود و دوست داشتم با کسی زندگی کنم که در کنارش آرامش پیدا کنم. تا پیش از ازدواج حسابی آدم پرشرو شوری بودم. (می خندد) اما وقتی کنار امیرحسین می نشستم و صحبت می کردیم آرامش ذاتی او به من هم منتقل می شد؛ به شکلی که می توانستم تا ساعت ها در کنارش بنشینم و گپ بزنیم.
امیرحسین بسیار مهربان و صادق است و به هیچ عنوان حاضر نمی شود حتی به خاطر به دست آوردن دل کسی به او دروغ بگوید.
عکس امیرحسین مدرس و همسرش
علاقه به شغل همسرم
بهار بهاردوست:تا پیش از ازدواج با خودم فکر می کردم شغل امیرحسین جوری است که شاید شرایط را برایم سخت کند چون شغل من از این حرفه دور بود و آشنایی زیادی با این حرفه و مشکلاتش نداشتم اما پس از ازدواج خیلی راحت با او همراه شدم و حالا در برنامه هایی که در آنها اجرا دارد کنارش هستم. حتی خودش اغلب مواقع پیشنهاد می کند با او سر اجرا برم.
از بودن در کنار همسرم لذت می برم و دیدن امیرحسین وقتی روی استیج در حال اجرای برنامه است جزو بهترین لحظات زندگی ام است.
عکسی که به سرقت رفت
بهار بهاردوست:ما صرفا برای اطلاع رسانی به دوستان مان عکس عقدمان را در صفحه فیس بوک قرار دادیم و این عکس در مدت بسیار کوتاهی در شبکه های اجتماعی منتشر شد. واقعا می توانم بگویم آن عکس به سرقت رفت و پس از پخش شدن آن در سایت ها ما با موجی از قضاوت های عجیب مواجه شدیم. ابتدا خیلی ناراحت شدم ولی وقتی با امیرحسین صحبت کردم به این نتیجه رسیدم که نباید به این حرف و سخن ها اهمیت داد.
امیرحسین مدرس:ما هیچ مراسمی نگرفتیم و فقط یک عقد ساده داشتیم با حضور خانواده درجه یک مان. حتی دوستان مان هم از ازدواج ما خبر نداشتند و ما فقط برای اطلاع آنها عکس عقدمان را روی صفحه فیس بوک قرار دادیم.
بهار بهاردوست:بعضی از مردم منتظرند ببینند در زندگی دیگران و به خصوص قشر هنرمند چه می گذرد تا شروع کنند به حرف زدن در مورد آن و قضاوت کردن. اگر کسی واقعا خدا را قبول داشته باشد به خود اجازه نمی دهد دیگران را به راحتی قضاوت کرده و در موردش حرف بزند. خدا در انحصار قشر خاصی نبوده و متعلق به کسانی است که او را می پرستند و دوست دارند. من همیشه خدا را در زندگی مد نظر داشته ام و خدا هم همیشه به من لطف داشته و تابه حال هر خواسته ای داشتم برآورده کرده است و از این بابت شاکرم.
امیرحسین مدرس:تعریف من از این مقوله تعریفی است که بزرگانی مانند امام موسی صدر و سید مهدی قوام دارند. افسوس می خورم به حال کسانی که خط کش معیارشان تنها ۳۰ سانتی متر است. کسی که خط کش۳۰ سانتی دارد از وجود لیزری که اگر آن را به سمت آسمان بگیرید معلوم نیست تا کجا پیش می رود بی خبر است. این آدم ها عادت کرده اند همه عالم و کائنات را با همان خط کش ۳۰ سانتی متری شان اندازه گیری کنند. اینها همان کسانی هستند که پیامبر اسلام برای هدایت شان مبعوث شد اما حتی پیامبر (ص) را هم با همان خط کش ۳۰ سانتی اندازه گرفتند.
علاقه به تهران گردی
بهار بهاردوست:علایق مشترک زیادی داریم. هر دو عاشق سفر هستیم؛ به خصوص دیدن اماکن تاریخی و شهرهای پر قدمت مورد علاقه مان است. در این سه سال که از ازدواج مان می گذرد ایام عید همیشه تهران بودیم و تهران گردی کردیم و هنوز هم در همین شهر خودمان جاهایی وجود دارد که ندیده ایم و به اصطلاح کشف نکرده ایم. (می خندد)
امیرحسین مدرس:همان طور که بهارجان گفتند خیلی اهل سفر هستیم. روزهای عید که تهران گردی می کنیم. از محله امام زاده یحیی (ع) و بازار بزرگ تهران و… شروع می کنیم تا کاخ ها و موزه ها ی شمال تهران و به شهرهای مختلفی مثل مشهد، کاشان، اصفهان، شیراز، کیش و… در این مدت سفر کرده ایم. رستوران گردی هم جزو علایق مان است. (می خندد) در انتخاب رستوران هم به غذای خوب فکر می کنیم نه به پُز خوب. (می خندد)
عکس جدید امیرحسین مدرس و همسرش
مردم دار و مردمی
بهار بهاردوست:اوایل ازدواج مان به اینکه مدام زیر نگاه مردم باشم عادت نداشتم چون همیشه در محافل عمومی راحت رفت و آمد داشتم و هیچ وقت با چنین مساله ای برخورد نکرده بودم؛ مثلا برایم سخت بود که وقتی به رستوران می رویم همیشه چند چشم مراقب مان باشند و نتوانیم راحت قاشق را ببریم سمت دهان. (می خندد) ولی الان کاملا راحت هستم و خودم را معذب نمی کنم.
مردم به ما لطف دارند و امیرحسین هم ارتباط خیلی خوبی با مردم دارد و همیشه با گرمی با آنها حرف می زند. حتی گاهی پیش می آید امیرحسین متوجه شخصی که می خواهد با او عکس بگیرد نمی شود و من به او اطلاع می دهم. گاهی خودم با دوربین یا گوشی های شان از آنها عکس می گیرم.
تولد امیرحسین مدرس
البته یک وقت هایی ما هم دوست داریم حریم شخصی مان را داشته باشم؛ مثلا چند وقت پیش سفری به ابیانه داشتیم و هر قدمی که در این روستا برمی داشتیم امیرحسین را گوشه ای می کشیدند تا با او عکس بگیرند. (می خندد) تا اینکه من بالاخره گفتم:« خواهش می کنم عینک آفتابی بزن تا راحت بتونیم تو روستا راه بریم.» (می خندد)
امیرحسین مدرس:ارتباطم با مردم خیلی خوب است و از بودن در جمع مردم لذت می برم. من به راحتی وارد قهوه خانه می شوم و چای می خورم یا وارد ساندویچ فروشی های بدون میز و صندلی می شوم و ایستاده ساندویچ می خورم. به طباخی و کله پاچه فروشی هم می رویم و سیراب شیردان می خوریم. (می خندد) من مغز قلم خیلی دوست دارم و اگر به رستورانی بریم که در غذای مان قلم باشد آن قدر آن را به قاشق می کوبم تا مغزش را بخورم. این مواقع بهار می گوید:« وای خاک به سرم زشته.» (می خندد)
بهار بهاردوست:با خودم فکر می کنم اگر کسی هنگام کوبیدن قلم به بشقاب یا قاشق از ما عکس بگیرد چه؟ (می خندد)
همه بچه های ما
امیرحسین مدرس:من از ازدواج اولم یک پسر ۱۳ ساله به اسم ایلیا دارم که عاشقش هستم. ارتباط ما ارتباطی کاملا رفاقت آمیز است. شاید در بعضی خانواده ها ارتباط پدر و فرزند ارتباطی خشک و رسمی باشد و پدرها از موضع بالا به فرزند خود نگاه کنند اما در خانه ما این طور نیست. من و پسرم با هم شوخی می کنیم و از سرو کول هم بالا می رویم. (می خندد)
بهار بهاردوست:شعار دادن راحت است و هرکسی می تواند بگوید که فرزند همسرم را مثل بچه خودم دوست دارم ولی به نظرم باید در عمل این حرف ها را به اثبات رساند. کسانی که از نزدیک با ما در ارتباط هستند می دانند که من هم عاشق ایلیا هستم و او را فرزند خودم می دانم. اوایل من را بهارجان صدا می کرد و من هیچ وقت از او نخواستم به من مامان بگوید چون معتقد بودم باید خودش حس کند من می توانم مادرش باشم تا مرا به این نام خطاب کند. خوشبختانه این حس شکل گرفت و پسرم به شدت به من وابسته است و اگر کلمه زیبای « مامان » را می گوید واقعا از صمیم قلب است. من از ازدواج اولم دو پسر به نام های پژمان و امیرحسین دارم که عاشق شان هستم. خوشبختانه آنها هم ارتباط خیلی خوبی با ایلیا دارند و همدیگر را داداش صدا می زنند.