این خواننده های پرطرفدار و بی کلاس موسیقی پاپ!! + تصاویر
نقدی بر خواننده های پرطرفدار
این روزها روی پیشخوان سوپرمارکت ها پر شده از آلبوم های موسیقی که حالا دیگر اسامی خیلی های شان به گوش مان آشنا هم نیستند.
«ضعف بزرگ خوانندگان ما نوع دیدگاه شان به خوانندگی است و فکر می کنند با تجربی کار کردن می توانند خوانندگی کنند. ایراد ماجرا آنجایی مشخص می شود که خواننده چون نمی تواند درست و اصولی از صدایش استفاده کند (حتی اگر درست بخواند) آسیب های زیادی را متوجه صدایش می کند و فقط چند سال می تواند دوام بیاورد و در نهایت عمر خواندنش کوتاه می شود. نتیجه اش هم می شود کنسرت هایی که اکثرا پلی بک است.» این را مهدی محمدی می گوید. او که این سال ها علاوه بر فعالیت های شخصی اش در زمینه موسیقی به تدریس آواز به خیلی از خوانندگان مطرح کشورمان هم می پردازد، مشکل اصلی خوانندگان را عدم اطلاعات کافی در مورد صدای شان می داند.
او مثال جالبی درباره شباهت ورزش و آواز می زند:«خواندن درست مثل بدنسازی است. کسی که نداند چه فشاری را روی چه عضله ای بگذارد، مطمئنا بعد از مدتی دچار آسیب می شود. همین فشار مضاعف باعث می شود که تارهای صوتی خواننده دچار مشکل شود و در نهایت به صدایش صدمه بزند. قبل از اینکه صوت به وجود بیاید مقوله ای در آواز وجود دارد به نام تنفس. از زمانی که نفس شما شکل می گیرد تا زمانی که آن نفس تبدیل به صوت شود و به گوش مخاطب برسد، پروسه پیچیده ای را طی می کند که مستلزم یادگیری است.»
جالب اینجاست که مهدی محمدی برخلاف خیلی از موزیسین ها راحت قبول می کند و سعی می کند رک و البته به دور از تعصب اسامی را نقد کند.
به نظر می رسد که بابک جهانبخش از خیلی از هم سبکانش بهتر باشد چون تقریبا یک کانسپت دارد و یک خط مشی را در موسیقی اش پیگیری می کند. حتی گروهی که با او روی صحنه اجرا می کنند روی موسیقی شان حساسیت دارند. در مورد مازیار فلاحی البته مخاطب جدی اش نیستم ولی تا به حال که یک آلبوم از او گوش کرده ام تفاوتی را بین قطعه هایش ندیده ام. اصلا ایده ای در کارهایش پردازش نمی شود. البته من همه کارهای او را گوش نداده ام و نظرم در حد همان یک آلبوم است.
محمد علیزاده را هم جزو همان دسته ای می دانم که در موسیقی، نوحه خوانی می کند و من این شیوه و حتی مفاهیمی که از آن می خواند را نمی پسندم. این نوع موسیقی و این مفاهیم به نظرم کارکردی در اجتماع ندارد و حتی می تواند تاثیر منفی هم بگذارد اما اگر بخواهیم از لحاظ فنی بررسی اش کنیم به نظرم خوب می خواند و در اجراهای زنده اش هم مسلط است و به هر حال یک سبک و استایلی برای خودش دارد.
حمید عسگری، مرتضی پاشایی، سامان جلیلی، خشایار اعتمادی، قاسم افشار و ناصر عبداللهی
در آداب نقد، بعضی ها پیشانقد هستند و من فکر می کنم کسانی که در هنر تقلید می کنند اصطلاحا پیشانقد هستند و به نوعی تکلیف شان مشخص است و نیاز به حرف دیگری ندارند. کسی که صدای خودش را ندارد و حتی فرم آهنگسازی اش شبیه به دیگری است، اصلا جای صحبت و نقد ندارد. این موضوع فقط به یک نفر محدود نمی شود و حداقل پنج یا شش خواننده تقلیدی دیگر هم هستند.
خیلی ها الان در حال کپی کردن شادمهر هستند و بعضی های شان بدتر هم هستند. مثلا کاری که آقای پاشایی و سامان جلیلی انجام می دهند شکل بدتر تقلید است و خیلی سطح کار را پایین می آورند. حتی خواننده هایی مثل خشایار اعتمادی و قاسم افشار و … هم شامل این داستان می شوند. اصلا مشکل موسیقی ما در آن دوره این بود که با وجود پتانسیل هایی که داشتیم، به جای اینکه خواننده های جدید بیاوریم که صدای متفاوتی داشته باشند، راه قبلی ها را ادامه دادیم و سعی در تقلید داشتیم.
مثال نقضش هم البته وجود داشت. نمونه اش ناصر عبداللهی که صدای خودش را داشت و خط مشی خودش را هم دنبال می کرد که متاسفانه فرصت زیادی پیدا نکرد. در هر صورت تقلید کردن یک عمری دارد و بالاخره تمام می شود. همان طور که شما می بینید عمر خواننده های تقلیدی مان به پایان رسیده و الان دیگر مثل سابق مخاطب ندارند، ضمن اینکه نمونه اصلی اش وجود دارد و اصلا چه نیازی به ورژن جدیدشان داریم؟
اینکه همه خواننده های ما به این سمت سوق پیدا کرده اند برای موسیقی مان ضرر دارد. شاید اگر فقط یک یا دو خواننده این سبکی داشتیم خیلی هم خوب بود اما اینکه همه برای خواندن از مداحی وام بگیرند خوب نیست. در نهایت می توانم بگویم محسن چاووشی کم و بیش حواسش به شعر هست و برای مثال وقتی با حسین صفا کار می کند، آن اتفاقی را که باید، صورت می دهد اما در مقابل وقتی شعر شهریار را می خواند، آن اتفاق نمی افتد.
اصلا در تشخیص اینکه این شعر برای شهریار بوده، ناتوان است در حالی که اگر کسی شعر را بشناسد متوجه می شود که آن شعر متعلق به دوران نوجوانی شهریار هم نیست ولی به هر حال چاووشی نسبت به خیلی های دیگر دقت بیشتری دارد. نکته مثبت دیگری که دارد این است که فضاهای مختلف را تست می کند و یک جا بند نمی شود. به نظرم این حرکت او خیلی خوب است. خواننده های اینچنینی می توانند مسیری جدید را در موسیقی ما باز کنند و برای جامعه شنیداری شان مفید باشند چرا که دارای یک تفکر هستند و تفکرشان را در هنرشان بیان می کنند.
به نظرم محسن یگانه هم جزو دنبال کنندگان شادمهر بود اما توانست تغییرهایی ایجاد کند، کما اینکه خود شادمهر هم به نوعی دنبال کننده مسیر سیاوش شمس بود اما تغییرهایی ایجاد کرد. شما اگر دقت کنید حتی وقتی این خواننده ها کاور هم می کنند سراغ یک نوع موسیقی می روند و اینها شباهت های اتفاقی نیست. هر دو این خواننده ها وقتی کاور می کنند سراغ ملودی های یونانی می روند. منتها نکته مثبت یگانه این است که کم کم سراغ ترانه هم رفت و حالا دیگر خودش هم تنظیم می کند. این نکته باعث می شود که یگانه نسبت به دیگر تقلیدکنندگان متمایز شود چون خودش توانایی تولید دارد و صرفا تقلید کننده نیست.
به نظرم فرزین جزو موفق ترین خواننده ها است. خوانش سالم و درست و مسلمی به نسبت دیگران دارد و در موسیقی اش هم به نظرم جلوتر از دیگران است. البته شاید در ابتدا کمی از فریدون فروغی تقلید می کرد اما رفته رفته صدای خودش را پیدا کرد و الان هم به نظرم جزو تر و تمیزترین خواننده ها است.
صادقی را جزو دسته چاووشی می دانم، با این تفاوت که چون در انتخاب شعر در سطح بالایی نیست فکر کنم در حال طی کردن اواخر دوران روی اوج بودنش باشد.
امید نعمتی (خواننده گروه پالت)، علی زند وکیلی، آرمان گرشاسبی (خواننده گروه چارتار)
با هم متفاوتند. به نظرم امید نعمتی خواننده خوب و مسلطی است و علی زند وکیلی هم چه در اجرا و چه در مضامین و محتوای کارش خوب است. چارتاری ها هم به جهت نوآوری که کردند کارشان جذاب است و شاید در خوانندگی ویژگی خاصی نداشته باشند. (البته گرشاسبی خوب و تمیز می خواند.) در کل بین همه اینها به نظرم امید نعمتی خواننده کاملی است و سطح بالاتری دارد.
یزدانی نکته مثبتش این است که راه دیگران را طی نمی کند و مسیر خودش را در موسیقی پیش گرفته. خوانشش هم مبتنی بر نمایش است. این نوع خوانش در خیلی از نقاط دنیا مرسوم است و لزوما خواننده نباید تحریرهای سنتی بزند. سبک خواندن رضا سبکی است که در تمام دنیا مرسوم است و شاید برای ذائقه ما ایرانی ها کمی جدید باشد.
سیروان و زانیار خسروی
به نظرم هر دوی شان خواننده های خوبی هستند. سبک و استایل خودشان را دارند و به نظرم این سبک برای خیلی از مخاطب های جوان جذاب است. شاید خیلی ها این نقد را به آنها داشته باشند که کاور می کنند اما هر چقدر هم که تحت تاثیر کارهای خارجی باشند، خروجی شان استاندارد است. به لحاظ محتوای ترانه ها روی مخاطبان جوان تاثیرگذارند اما فکر می کنم با موسیقی شان می توانند سنین بالاتر را هم جذب کنند.
به نظرم یک خواننده جدا از صدایش، جهان بینی و استایل فکری اش هم مهم است. اگر بخواهیم با این متر و معیار بهترین خواننده ایران را نام ببریم باید بگویم که آن شخص کسی جز فرهاد مهرداد نیست. او خواننده ای است که هم درک درستی از شعر دارد و هم در موسیقی اش نوآوری دارد؛ علاوه بر آن خیلی درست و دقیق هم می خواند.
مهرداد نصرتی
گونه رو به ازدیاد شادمهرسانان
بیراه نیست اگر بگوییم هفتاد هشتاد درصد خوانندگان پاپ ایرانی اصلا درست نمی خوانند. دلیلش هم ساده است، تعلیم ندیده اند و فقط تجربه کرده اند. کوک، ریتم، دریافت درست و نفس گیری از نکات ابتدایی آواز است که متاسفانه عدم دانش درباره این مسائل در اکثر خواننده های ما وجود دارد. این چیزی نیست که فقط من بگویم و هر کسی که مدتی در بازار موسیقی فعالیت کند به وضوح شاهد چنین مسائلی خواهد بود.
به نظرم تنها خواننده ای که از سال های گذشته تا امروز وجود داشته، همه این مسائل را به صورت تجربی کسب و به صورت اصولی به اجرا درآورده، ناصر عبداللهی است. ناصر عبداللهی انگار که درست خواندن در ناخودآگاهش بوده و به هیچ معلمی هم احتیاج نداشت. مرتب و دقیق می خواند. البته حمید حامی هم جزو آن دسته از خوانندگانی است که سواد خواندن دارد و دقیق هم می خواند. محمد علیزاده هم از خواننده هایی است که خوب می خواند و اشکال و ایرادی در صدایش نمی بینم.
به غیر از همین چند نفر (و شاید چند نفر دیگر که در خاطرم نمی آید) بقیه خیلی هم درست نمی خوانند. البته خیلی از خوانندگان معروف دنیا هستند که سواد خواندن ندارند و خیلی فطری و غریزی خوانندگی می کنند. مثلا خواننده ای مثل ریکی مارتین صدای خیلی خاصی ندارد اما از همان گستره کوچکی که در صدایش هست به درستی استفاده می کند ولی در ایران این موضوع تفاوت های زیادی با خارج دارد. هنوز که هنوز است، شادمهرسانان و ابی ها و … وجود دارند و سعی دارند صدای شان را شبیه دیگران کنند. به نظرم تا زمانی که فرهنگ سازی درستی در زمینه موسیقی نشود وضعیت از همین که هست هم بدتر می شود.