ناگفته های رامبد جوان از خندوانه + تصاویر
رامبد جوان کارگردان و مجری برنامه خندوانه که شبها از شبکه نسیم پخش میشود و مورد توجه و استقبال خوب مردم قرار گرفته است
درباره این برنامه و دلایل موفقیت اش و انتقاداتی که به آن شده گفتگویی را انجام داده که در ادامه میخوانید.
ایده ساخت خنداونه از چه زمانی به ذهنتان رسید؟
این ایده از سال ۸۰ به ذهن من رسید. سال ۸۳ با دکتر اردکانی مطرح شد و سال ۸۶ یکبار بردم دفتر شبکه ۲ ولی پول نبود و نساختم تا امروز که دوباره طرح برنامه را مطرح کردیم و با حمایت مدیر شبکه نسیم برنامه ساخته و پخش شد.
برای ساخت برنامه چه میزان از لحاظ علمی تحقیقات کردید؟
با دکتر اردکانیان که جامعه شناس هستند و دکترای ایشان درباره اوقات فراغت است؛ صحبت کردم و گفتم که می خواهم برنامه ای درخصوص خنده تهیه کنم. ایشان تحقیق کردند و دیدند که ۲ هزار مقاله درباره خنده نگارش شده است. این تحقیقیات درباره اثرگذاری خنده بر زندگی روزمره از باشگاه های خنده، کلینیک های خنده، بیمارستان ها انجام شد و معلوم شد که خنده تاثیر زیادی در بهداشت فیزیکی و روانی دارد از میان ۲ هزار مقاله ۹۰۰ مقاله انتخاب شد و این مقالات شدند پایه ساخت برنامه خندوانه.
مثلا معلوم شد که خنده در بهبود زخم ها بسیار تاثیر دارد اگر فردی زخمی داشته باشد خارج از ناحیه سینه و شکم اگر دوارن بهبودی ۱۵ روز باشد؛ فرد با روزی ۱۰ دقیقه خندیدن روند بهبودی را به ۱۰ روز کاهش می دهد تاثیر خنده و شاد بودن در بیماری های همچون سرطان شبیه معجزه است.
اما گروهی معقتقدند که این برنامه تقلیدی است از برنامه های خارجی همچون شونایت و برنامه ای که جیمی فالن اجرا می کند؟
ما هیچ تقلیدی از جیمی فالن نکرده ایم و به همین دلیل خواهش می کنم یک نفر بنشیند و برنامه جیمی فالن را با برنامه ما مقایسه کند و موارد مشترک را دربیاورد البته همه شوی های تلویزیونی یک قالب و ساختار و فرمول مشخص دارد همانطور که فیلم کمدی و یا رمانتیک و یا فیلم در گونه های مختلف هرکدام یک ساختار مشخص دارند.
من آن برنامه را دیده ام. فقط یک آیتم و آن هم مسابقه تخم مرغ بود که در آن برنامه اجرا شد و ما از بین بیش از ۱۰۰ قسمت برنامه خندوانه در سه برنامه آن هم فقط سه قسمت سه دقیقه ای آن ایتم را اجرا کردیم. حالا چرا باید برای یک آیتم باید متهم شویم به کپی برداری.
انتقادی دیگر نیز که وارد می شود می گویند خنده های برنامه واقعی نیست و مصنوعی است هرچند خودم اعتقادی به این حرف ندارم. تمام مقالاتی که ما بررسی کردیم در یک مسئله اتفاق نظر دارند و آن این است که می گویند خندیدن یک مهارت است و ما باید خودمان را تربیت بکنیم که بتوانیم بخندیم و باید ذهن و بدن را ورزش و بدهیم که آمادگی خندیدن داشته باشد و با خنده غریبه نباشد. تحقیقات علمی می گویند حتی کسانی که در طول روز نمی خندند بباید روزی ۵ دقیقه بنشینند ادای خندیدن دربیاورند و این کار را ادامه بدهند بعد از دو هفته یک دقیقه آخر تبدیل به خنده واقعی می شود و بعد از چند هفته آنقدر مهارت پیدا می کنند که راحت می خندند.
و بعد اگر اهل خندیدن بشوی آرام آرام به شوخی طبعی علاقه مند می شود و به آدمهای شوخ طبع نزدیک می شوی و خودت تبدیل به آدمی شوخ طبع می شوی.
در تحقیقات خود به چه نتیجه ای درباره مردم ایران رسیدید؟ آیا ایرانیان راحت می خندند؟
مردم ایران علاقمند به خندیدن و شادی هستند و این ذات بشر است اما نظام تریبتی ما و اتفاقاتی که در طول سالیان گذشته افتاده باعث شده است که ما مقداری از شادی فاصله بگیریم البته نمی خواهم بگویم که تلخ شدیم و یا عبوس و اهل گریه هستیم اماباید بدانیم که خندیدن و شاد بودن یک رفتار روزمره است و باید دائم این مسئله را یادآوری کنیم تا تبدیل به یک برنامه شود. از طرفی خود فرد باید حواسش باشد و شاد باشد و شادی کند و اهل شاد کردن خودش و دیگران باشد.
یعنی شما ریشه نخندیدن را در مشکلات فرهنگی می دانید؟
دقیقا زیرا ما بلد نیسیتم بخندیم. من همیشه در برنامه خندوانه و در گفتگو با افراد مختلف دو موضع را جلو می برم اول آنکه سعی می کنم آدمهای موفقی را به برنامه ام بیاورم و دوم اینکه نشان دهم آدمهای موفق اهل شادی هستند و اگر می خواهید موفق باشید باید بلد باشید شاد باشید. ما هیچ آدم موفق عبوس و بداخلاق و منقبضی نداریم. همه آدم های موفق در جهان بلد هستند بخندند.
به قول خرمشاهی هیچ هوشمندی در جهان وجود ندارد که در آن طنز وجود نداشته باشد. با انقباض نمی شود زندگی کرد اگر اسم زندگی لذت بردن از لحظات و شاد بودن است.
البته بعد از انقلاب بازیگر کمدی کمتری وارد سینما شده و برنامه های کمدی کمتری هم ساخته.
نه اینگونه نیست بعداز انقلاب تعداد بازیگران طنز و کمدی بیشتر شده ولی واقعیت این است که کار فرهنگی ریشه ای درباره خنده و کمدی نمی شود و سفارش دهندگان و مسولان فرهنگی بیشتر بدنبال آن هستند که فقط یک محصول تولید شود و مصرف شود. از طرف دیگر خود افراد نیز باید دنبال شاد زندگی کردن باشند. بسیار شنیده ام که یک فردی می گوید من از صبح تا شب کار می کنم و شب می خواهم یک برنامه مفرح ببینم و بعد بروم دنبال کارم. اما نباید اینگونه باشد من به عنوان یک سازنده برنامه فقط یک ساعت برنامه می سازم تا یک ساعت فرد شادی کند اما قرار نیست بعد از آن بدبختی بکشیم و آنقدر دچار روزمرگی شویم که شادی های لحظه ای ما فراموش شود.
بگذارید کمی بیشتر توضیح بدهم تحقیقاتی شده است روی ۶ هزار پیرزن و و پیر مردی که آخرین لحظات عمرشان بوده است آنهم در بیمارستان یا در آسایشگاه. در تمام این ۶ هزار نفر؛ ۵ مسئله و آرزو اصلی مشترک بوده:کاش بیشتر شاد بودم. کاش بیشتر با دوستانم بودم. کاش بیشتر به گونه ای زندگی می کردم که خودم دوست داشتم و کاش بیشتر ابراز احساسات می کردم.
خوب ما باید کاری بکنیم که در پیری جز آن آدم هایی که افسوس می خورند؛ نباشیم.
یعنی نباید زیاد کار کرد؟
باید کار کرد اما باید متوجه بود که عمر در حال گذر است و ما چه می دانیم فردا کجا هستیم یا چقدر توان کار کردن داریم. البته که کار کردن خوب است و واجب است و خود من روزی ۱۸ ساعت کار می کنم اما این بدان معنی نیست که من خودم را در این ۱۸ ساعت هلاک می کنم اما بعداز چند ماه کار را تعطیل می کنم و یک ماه سفر می روم.
تلویزیون آیا دیر به این نتیجه نرسیده که برنامه ای مانند خندوانه بسازد؟
تلویزیون تلاش خود را کرده اما به تنهایی نمی تواند موفق باشد. هنرمندان و سازندگان برنامه هم باید ایده را بدهند و باید در تلویزیون نیز گروه های ایده پرداز وجود داشته باشد.