سلام بمبئی محصول مشترک سینمایی ایران و هند است که بهترین عنوان برای توصیف و تفسیر آن «فیلمفارسی هندی» است. همه عناصر و مولفه های فیلم هندی یا فیلمفارسی را می توان در ضعیف ترین سطحش در این فیلم، ردیابی کرد.
سلام بمبئی:نه تنها بازگشت به آن زیست- جهان سینمایی است، بلکه محصول مشترک سینمایی ایران و هند است که بهترین عنوان برای توصیف و تفسیر آن «فیلمفارسی هندی» است. همه عناصر و مولفه های فیلم هندی یا فیلمفارسی را می توان در ضعیف ترین سطحش در این فیلم، ردیابی کرد. از عشق و عاشقی سانتیمانتال و سطحی گرفته تا حرکات موزون و آواز و دعوا و کتک کاری که فقط درخت از نوع هندی اش را کم دارد.
خب شاید جای تعجب هم ندارد و کاملا آشکار است که فیلم با رویکرد تجاری و با نگاه تمام رخ به گیشه ساخته شده و طبیعتا از مولفه های ژانری خود پیروی می کند. ترکیب حضور محمدرضا گلزار و بنیامین بهادری نیز تمهیدی گیشه ای برای فروش بیشتر فیلم بود که فیلمساز در رسیدن به این هدف نیز موفق بود و فیلم با استقبال بالای مخاطب همراه شد.
اولین حضور یک بازیگر سوپراستار که سال ها نیز از پرده و دوربین دور بوده، در کشور هند که با سابقه سینمایی گلزار در فیلم های عاشقانه ایرانی نیز همخوانی دارد، در کنار اولین حضور بنیامین، خواننده مشهور موسیقی پاپ به همراه همسر دومش (خیلی ها شاید برای تماشای این زوج به سینما رفتند!) در نخستین تجربه سینمایی اش، پای مخاطبان زیادی به ویژه نسل جوان را به سینما می کشاند؛ حتی اگر فیلم در هند هم تولید نمی شد. اما این پتانسیل خوب جذب مخاطب می توانست با فیلمنامه ای قوی تر همراه شود تا رضایت مخاطب از تماشای اثر نیز تا حدودی تضمین می شد.
واقعیت این است که فیلم حتی بازتولید فیلم هندی یا فیلمفارسی شناخته شده نیست و گویی شمایلی صوری از آن را به نمایش می گذارد که حتی در همین گونه هم عمق ندارد. به عبارت دیگر سلام بمبئی حتی یک فیلمفارسی ناب هم نیست و عناصر و مولفه هایی هم نیست و عناصر و مولفه های این نوع از سینما بدون هیچ منطق دراماتیک و حتی منطق روان شناختی در فرآیند قصه تزریق شده است و هویتمند نیست.
محمدرضا گلزار و دیا میرزا
ملودرام عاشقانه دست کم باید تجربه های عاشقانه شخصیت های قصه اش را به درستی صورت بندی و پردازش کند. عشق اگرچه فاقد منطق متعارف در کنشگری های اجتماعی و فردی است، اما واجد منطق روان شناختی است و در یک وضعیت باورمند رخ می دهد. در اینجا اما دم دست ترین موقعیت های کلیشه ای برای آغاز یک رابطه عاشقانه انتخاب می شود. رد و بدل کردن جزوه بین علی و کریشما و پنچرشدن اتومبیل کریشما و مواجهه تصادفی علی با او و پنچرگیری که از فرط کلیشه ای و تکراری بودن، کمدی می شود.
عنصر تصادف اگرچه در فیلمفارسی هندی عنصر برجسته ای است اما در اینجا بیش از آن که منجر به درام یا تراژدی برساخته آن شود، ایجاد یک موقعیت کمیک دامن می زند. همین وضعیت را می توان به سایر مولفه ها و عناصر دراماتیک فیلم نسبت داد که یکی از آنها بدمن فیلم و درواقع رقیب عشق و هندی علی است که نامزد تحمیلی کریشما است.
اساس در «سلام بمبئی» همه کاراکترهای فیلم تیپ هستند، نه شخصیت آن هم تیپ سازی سطحی و کم عمق که نمی تواند شمایل ظاهری و صوری این گونه فیلم ها را نیز بازنمایی کند و حتی شخصیت های اضافه در فیلم هم زیاد است که کمکی به بسط یا پیشرفت قصه نمی کند. این ایراد را می توان به بسیاری از موقعیت های قصه هم تعمیم داد.
اساس ربط بی منطق موقعیت های بیرون درام در کنار سست بودن ظرفیت و ظرافت های روان شناختی آدم های قصه در ارتباط با یک موقعیت رمانتیک را می توان ضعف عمده «سلام بمبئی» دانست و مگر غیر از اینها چیز دیگری هم برای تحلیل سینمایی آن باقی می ماند؟ حتی فیلمساز از ظرفیت و بافت جغرافیایی قصه و مولفه های بومی و فرهنگی هند نیز در قاب بندی های خود استفاده نمی کند، مگر چند صفحه محدود.
بنیامین بهادری در سلام بمبئی
واقعیت این است که نه جغرافیا و قاب هایی از موقعیت و فضای شهری فیلم می بینیم و نه مناسبات و روابط بازیگران هندی فیلم چندان هندی است و قصه بیشتر در موقعیت های بسته آپارتمانی یا بخشی از فضاهای شهری که کمتر می توان المان و نشانه هایی فرهنگی- بومی از هند را در آن دید، روایت می شود و چه بسا می توان گفت نه روح هندی بر فیلم حاکم است؛ نه روح ایرانی.
فیلم حتی تعلق ملودراماتیک خود را با کلیت اثر حفظ نمی کند. رابطه عاشقانه علی و کریشما بیش از آن که از عمق عاطفی برخوردار باشد یا دست کم در صورت بیرونی و سینمایی اثر بارومندب اشد، بیشتر نمایش یک رابطه عاشقانه است. نمایشی که یا از طریق رد و بدل کردن دیالوگ های کلیشه ای عاشقانه بازنمایی می شود یا دیالوگ هایی که گزاره های فلسفی را در یک صورت عاطفی، تبدیل به کلمات قصار می کند. دیالوگ هایی که بیشتر به جنس حرف های عاشقانه دختر و پسران نوجوانی شبیه است که عشق را در تجلیات فانتزی و انتزاعی آن تجربه می کنند.
جالب این که از یک سو رابطه علی و مادرش یک رابطه عمیق و نزدیک مادر و پسری تعریف می شود؛ اما او بدون اطلاع و آگاهی از مادرش و بدون این که او را در جریان این اتفاق بگذارد، اقدام به ازدواج با کریشما می کند. پارادوکس های منطقی- دراماتیک فیلم کم نیست؛ مثل تهدید بدمن فیلم با بازی گلشن گروور به این که اگر کریشما، پلیس را خبر کند علی را می شکد. از یک سو ما با هند مدرن، با آدم ها و شهری متمدن رو به رو هستیم و از طرف دیگر با فردی مثل او که تداعی گر جبار سینگ در فیلم «شعله» است.
همسر بنیامین بهادری در سلام بمبئی
ارجاع فیلمساز به فیلم «شعله» را هم باید در راستای تجاری- گیشه ای بودن فیلم تفسیر کرد تا از طریق برانگیختن حس نوستالژیک مخاطب، بار عاطفی فیلم را سنگین تر کند. گویی هر چه فیلم بیشتر جلو می رود، دوز هندی بودن آن به معنای متعارف فیلم هندی در ذهن و حافظه مخاطب ایرانی بیشتر می شود.
اوج این سانتیمالیسم، پایان بندی فیلم است که با مرگ کریشما رقم می خورد و دختری که تازه معلوم می شود یادگار آنهاست بدون این که منطق محتوایی و زماین قصه این اتفاق را پشتبانی کند.
قصه مریضی کریشما که ظاهرا سرطان گرفته و قصه بارداری و بچه ای که حالا برای علی به یادگار مانده در انتهای فیلم به قصه الصاق می شود، چون لابد نمی شود که فیلم هندی ساخت و اشک مخاطب را در نیاورد. «سلام بمبئی» همه عناصر و مولفه های فیلمفارسی- هندی را در خود جمع کرده اما به همین هم نتوانسته هویت و انسجام ببخشد. «سلام بمبئی» فیلمی برای سرگرمی است اما دچار سردرگمی دراماتیک زیادی است.
• نویسنده و کارگردان:قربان محمدپور
• طراح صحنه و لباس:مجید میرفخرایی
• مدیر فیلمبرداری:حسن پویا
• مدیر صدابرداری:طاهر پیشوایی
• صداگذار:علیرضا علویان
• جلوه های ویژه بصری:امیررضا معتمدی
• تدوین:سهراب خسروی
• طراح گریم:کامران خلج
• آهنگساز:دیلشاد شبیر شیخ
• منشی صحنه:ساناز هرندی
بازیگران:محمدرضا گلزار، دیا میرزا، بنیامین بهادری، شایلی محمودی، بهروز چاهل، گلشن گروو، پونا مدیلون، دالیپ تاهیل
• تهیه کننده:جواد نوروزبیگی
• عکاس:ایران انتظام
خلاصه داستان:یک دختر هندی و یک پسر ایرانی که هر دو دانشجوی پزشکی هستند با هم آشنا و درگیر اتفاقات پیچیده ای می شوند.