بچه داری زوج بازیگر ایرانی! + تصاویر
آرش مجیدی و میلیشا مهدی نژاد زوج هنرمندی هستند که این روزها یک فرزند دوست داشتنی به نام میشا دارند که وقتی بخواهی با والدینش مصاحبه کنی حضور آرام و در عین حال پرانرژی این نوزاد نازنین، مسیر مصاحبه را در دست خود می گیرد.
میشا عاشق دوربین است، حسابی با عکاس همکاری می کند و به قول مادرش در عکس هایی که از او می گیرند همیشه چشمانش توی لنز دوربین است. گرچه با گذشت یک ساعت از مصاحبه این کودک شیرین و آرام، چشم هایش سنگین می شود و مادرش او را می برد تا بخوابد.
ماحصل این بخش از گفتگو که به تولد میشا و تغییرات پیش آمده با حضور او در زندگی این زوج هنرمند را در ادامه می خوانید:
بچه دار شدن چه حسی دارد؟
مهدی نژاد:ما بعد از ۱۱ سال تصمیم گرفتیم بچه دار شویم. این اتفاق خیلی از خود مایه گذاشتن می خواست. دیگر خیلی برای آرش سخت است برای کار به شهرستان برود. به ویژه که بچه در سنی است که حالا با همه چیز آشنا می شود. ما خیلی چیزها را برای راحتی میشا به جان می خریم.
مجیدی:شیرین، جذاب، خوب. هر چیز شیرینی هم سختی های خودش را دارد. اما اتفاق بسیار خوبی است. (میشا سر و صدا می کند و پدرش می گوید جان، عزیزم) دیگر واقعا دلم می لرزد بخواهم برای کار به شهرستان بروم. دلم برای دخترم می رود.
خانم مهدی نژاد دوران بارداری چطور بود؟
مهدی نژاد:باید درباره دوران بارداری که من خیلی سخت بود، کتاب بنویسند. هم من هم آرش خیلی اذیت شدیم. خیلی سخت بود. روزی که زایمان داشتم از خوشحالی نمی دانستم چکار کنم. همه می گفتند صبر کن تا به دنیا بیاید آن وقت می گویی کاش توی شکمم بود و… اما از روزی که به دنیا آمده آنقدر خوشحالم که دیگر باردار نیستم!
چرا؟ در آن دوران افسرده شده بودید؟
مهدی نژاد:نه خدا را شکر افسردگی نداشتم.
مجیدی:خیلی کم بود خود من انتظار بیشتر را داشتم.
مهدی نژاد:من خیلی از نظر جسمی اذیت شدم. اما بعدش اینکه آدم می تواند راحت تحرک داشته باشد یا هر چیزی دلش می خواهد بخورد عالی بود.
تعیین جنسیت انجام دادید؟
مجیدی:در اولین زمانی که ممکن بود این اتفاق بیفتد جنسیت فرزندمان را تعیین کردیم و چقدر هم ذوق زده بودیم که دختر است.
بار اولی که میشا را دیدید واکنشتان چه بود؟
مجیدی:خیلی بچه تر تمیز و خوبی بود!
مهدی نژاد:دکتر هم تعجب کرده بود و می گفت بچه تان خیلی تمیز به دنیا آمد.
مجیدی:خدا را شکر بچه خیلی آرامی هم هست.
مهدی نژاد:به علاوه اینکه میشا اولین لبخندش را خیلی زود زد. سه یا چهار روزه بود که لبخند زد. درست است که یک رفتار غیرارادی بود که معنای لبخند نداشت اما این اتفاق زود رخ داد.
میشا می گذارد شب ها بخوابید؟
مجیدی:ما که درباره بچه ندید بدید هستیم اما بزرگترهایی که بچه های زیادی دیده اند می گویند میشا خیلی آرام است. آن هم در مقایسه با بچه هایی که شیطنت زیادی می کنند.
مهدی نژاد:در فامیل ما سال های سال بود که بچه کوچکی نداشتیم. ۱۵ سالی می شود. در خانواده آرش هم همینطور تا سه سال پیش که بچه خواهرش به دنیا آمد.
مجیدی:او را هم چون شهرستان بود خیلی دیر به دیر می دیدم. وقتی هم که او را می دیدم مثل توریست ها بودم و درگیر این نبودم که او شب ها می خوابد یا اوضاعش چطور است و… . بنابراین از مشکلاتش خبر نداشتم.
میشا چقدر زندگی تان را متحول کرده است؟
مجیدی:با بچه اتفاق عجیبی می افتد. او جهان بینی انسان را عوض می کند. او با خودش که می آید دنیایی را به دنیای ما اضافه می کند که مدام بزرگتر و کامل تر می شود. این بهترین تعریفی است که می توانم از بچه داشته باشم. هیچ وقت هم نمی توان این حس تغییر جهان بینی را برای کسی توضیح داد و فقط آنهایی که بچه دار می شوند می فهمند…
مهدی نژاد:چیز جالبی که من به آن پی بردم. من از ابتدا احساسات مادرانه زیاد داشتم اما از وقتی حس کردم میشا بچه من است مدت زیادی نمی گذرد. گاهی وقتی دوتایی از در اتاق او رد می شویم، یک لحظه برمی گردیم و دوباره نگاهش می کنیم.
مجیدی:این حس جدی است. من گاهی شوکه می شوم. عکس هایش را نگاه می کنم و با خودم می گویم وای من یک بچه دارم.
مهدی نژاد:انگار که چنین اتفاقی برای ما نیفتاده است.
مجیدی:این به معنای فراموش کردن، نیست.
یک جور بهت زدگی!
مجیدی:بله. گاهی نگاهش می کنم که روی تختش در حال بازی است و یک دفعه به فکر فرو می روم و می گویم خدایا چقدر گذشت… حس خیلی جذابی است.
اسم میشا را چه کسی انتخاب کرد؟
مهدی نژاد:آرش.
لابد می خواستید به اسم همسرتان هم نزدیک باشد.
مهدی نژاد:جالبی اش به این بود که ما دو گزینه داشتیم. گزینه ای که من انتخاب کرده بودم شبیه اسم آرش بود و گزینه او شبیه اسم من بود آشا و میشا!
مجیدی:زور من بیشتر بود.
حالا معنای این اسم چیست؟
مجیدی:میشا به معنای همیشه بهار و یک واژه از فارسی اصیل است. نوعی گل که همیشه هست، تابستان و زمستان فرقی نمی کند؛ این گل همیشه سبز است. معنای اول آدم را هم در زرتشتی می دهد و از مشی می آید.
کسی دور و برتان بود که چنین اسمی داشته باشد؟
مهدی نژاد:آدم بزرگ داشتیم.
مجیدی:یک گریمور هم با این اسم داریم.
میشا می تواند تلویزیون نگاه کند و مثلا پدرش را تشخیص بدهد؟
مهدی نژاد:او هنوز نمی تواند چنین چیزی را تشخیص بدهد.
مجیدی:حالا ما فیلم های عروسکی مخصوص کودکان را برایش می گذاریم.
مهدی نژاد:اما زمان تماشای فیلمی که با موبایل از او می گیریم خودش را می شناسد و عکس العمل نشان می دهد.
میشا پرستار هم دارد؟
مهدی نژاد:نه. گاهی مادرم پیشش می آید.
برای آینده میشا چه برنامه ای دارید؟
مهدی نژاد:من و آرش در مورد دخترمان به این نتیجه رسیده ایم که اذیتش نکنیم. او در آینده هرکاری دوست دارد می تواند بکند. دوست دارد دکتر شود، دوست دارد چوپان بشود، دوست دارد درس بخواند و یا هر کار دیگر… مهمترین چیزی که باید داشته باشد این است که انسانی سالم باشد. این مهم است. تمام تلاشمان این است که محیط را ما برایش فراهم کنیم بعد خودش هرچیز خواست بشود. از الان همه کار برایش می کنیم ولی اصراری نداریم برای اینکه کاری را که ما می خواهیم بکند. ما تنها بسترش را فراهم می کنیم.
مجیدی:در دوره ما دانشگاه همه چیز بود. دکتر و مهندس آدم بودند و باقی اوباش می شدند. آن موقع ها کنکور همه چیز بود نه رشته و نه کار، مهم نبود. خانواده ها احتیاج به افتخار داشتند و اینکه در جمع خود یک دکتر داشته باشند تا بتوانند به او افتخار کنند. یادم نمی رود در دانشکده ما افرادی بودند که پزشکی را رها کرده و آمده بودند تئاتر بخوانند. به خاطر خانواده شان پزشکی می خواندند اما دیگر نمی توانستند ادامه دهند.
مهدی نژاد:تازه سال آخری بودند.
مجیدی:ما به آنها می گفتیم شما دیوانه اید لااقل پزشکی را تمام می کردید و آنها می گفتند دیگر نمی توانستند…