حکایت جالب دو شاهزاده از گلستان سعدی
حکایت اندوخته های دو شاهزاده
گاهی کسب اندوخته ای می تواند چنان در وجود کسی نفوذ کند که در شخصیت و منش آن نیز تآثیرگذار باشد حکایت جالبی که در این بخش می خوانید مصداق بارزی از این گفته می باشد و از دو شاهزاده ای است که هر دو به اندوخته ای رسیدند اما خیلی متفاوت از هم می باشند.
دو شاهزاده در مصر بودند ، یکی علم اندوخت و دیگری مال اندوخت . عاقبته الامر آن یکی علّامه عصر گشت و این یکی سلطان مصر شد .
پس آن توانگر با چشم حقارت در فقیه نظر کرد و گفت :من به سلطنت رسیدم و تو همچنان در مسکِنت بماندی . گفت :ای برادر ، شکر نعمت حضرت باری تعالی بر من واجب است که میراث پیغمبران یافتم و تو میراث فرعون و هامون . که در حدیث نبوی (ص) آمده :العلماء ورثـة الانبیاء
من آن مورم که در پایَم بمالند***************نه زنبورم که از دستم بنالند
کجا خود شکر این نعمت گزارم**************که زور مردم آزاری ندارم ؟